﷽
✅❤️نماز توسل به مولا صاحب الزمان برای گرفتن حاجت🌿🌸
🔸یکی از توسلات موثر به محضر امام زمان علیهالسلام، نماز استغاثه به آن حضرت است. مداومت بر این نماز، برای رفع گرفتاریهای بزرگ و رسیدن به حاجتها اثر عجیبی دارد. همچنین مداومت هرروزه بر این توسل نورانی، باعث ایجاد ارتباط معنوی قوی، با امام زمان علیهالسلام میشود.👌
💠داستانی درباره نماز استغاثه به امام زمان علیه السلام:
» یکی از بزرگان نقل میکند: مشکلی در زندگی من پیش آمد که حتی نمیتوانستم با خانواده و دوستانم در میان بگذارم. شبی در عالم خواب، آقای بزرگوار و زیبارویی را دیدم. در دلم گذشت که مشکلم را به او بگویم. پیش از آنکه چیزی بگویم به من فرمود: برای این مشکلِ نگفتنی، به امام زمان علیهالسلام متوسل شو که او بهترین پناه است!
پرسیدم: این غم، همه چیز را از ذهن من برده! به من یاد دهید چگونه به صاحبالزمان علیهالسلام متوسل شوم.
ایشان هم طریقه استغاثه به امام زمان علیهالسلام را (که سید بن طاووس آن را نقل کرده) به من آموخت.✨
همان موقع از خواب بیدار شدم و دستور را اجرا کردم.
قسم میخورم هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که مشکلم حل شد و از عنایت صاحبالزمان علیه السلام، بدون اینکه مشکلم را به کسی بگویم حاجتروا شدم و دیگر آن گرفتاری در زندگیام تکرار نشد.
💠🔴 طریقه نماز استغاثه به امام زمان علیه السلام:
» دو رکعت نماز ساده (به نیت نماز استغاثه) میخوانی،
بعد از حمد هر سوره ای که خواستی میتوانی بخوانی؛ اما بهتر است در رکعت اول، بعد از حمد، سوره فتح (إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِينا) و در رکعت دوم، بعد از حمد، سوره نصر (إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّه...) را بخوانی.
» بعد از نماز، زیر آسمان برو و رو به قبله، این زیارتنامه امام زمان علیه السلام را بخوان:
( سَلَامُ اللَّهِ الْکَامِلُ التَّامُّ....) »
📚 مفاتیح الجنان .
📚 بحارالانوار ج99 ص245.
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
اینکه همه باشند؛
جز همانکه اگر نباشد؛ همه چیز بهم میریزد،
اینکه چشمانمان همه را میبیند؛
جز همانکه ندیدنش، شرح حالِ کوردلیِمان است،
اینکه برای همه چیز و همه کس
دلتنگ میشویم؛
جز همانکه،
دلتنگیاش، تنها دلتنگیِ شریفِ عالَم است،
یعنی ؛ هیــــــچ نداریم!!!
گاهی نگاهمان کنی و رد شوی؛ بس است؛
آنان که بیکسند به یک دَر زدن خوشند!
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🔶بدون شرح!
به مناسبت وقایع این روزها در مورد رئیس جمهور شهید، روایتی از تفسیر سوره مبارکه همزه ...
◉●◉✿ا✿◉●•◦
🔷📖🔷دو نفر از اصحاب خدمت امیرالمؤمنین علیهالسّلام رسیدند.
یکی پا روی ماری گذاشته بود و مار او را گزیده بود و دیگری نیز در بین راه عقربی از روی دیوار بر پیکرش افتاده و او را گزیده بود.
هر دو بر زمین افتاده بودند و از شدت درد و ناراحتی گریه میکردند.
جریان را به عرض امیرالمؤمنین علیهالسّلام رساندند. فرمود هنوز وقت آن دو به پایان نرسیده و محنت آنها تمام نشده است.
آن دو را به منزلشان بردند، هر دو با مریضی و ناراحتی دو ماه را سپری کردند. پس از دو ماه امیرالمؤمنین علیهالسّلام به دنبال آن دو فرستاد و هر دو را آوردند.
مردم گمان میکردند که آنها در بین راه از شدت ناراحتی خواهند مرد [اما چنین نشده بود.]
- امام فرمود: حال شما چطور است؟
- گفتند: بسیار ناراحت و در عذاب شدیدی هستیم.
- فرمود: استغفار کنید از گناهی که موجب این ناراحتی برای شما شد و به خدا پناه برید از آنچه موجب از بین رفتن اجرتان و شدت گناه برایتان گردید. این ناراحتی فقط به واسطه گناهی بود که مرتکب شدید!
- عرض کردند: جریان چیست یا امیرالمؤمنین؟
- حضرت رو به یکی از آنها کرد و فرمود:
اما تو، یادت میآید فلان روز که فلان کس به سلمان فارسی، چون ما را دوست میداشت طعنه زد، ولی تو بر خود و خانواده و فرزند و مالت ترسیدی که او را رد کنی و خفیف نمایی و بیشتر جانب آسایشِ آنِ مردِ [طعنهزننده] را ملاحظه کردی، به همین جهت گرفتار این درد شدی!
🔆اگر میخواهی خداوند ناراحتی تو را از بین ببرد، تصمیم بگیر هر کس دوستی از ما را مورد طعنه قرار داد، در صورتی که بتوانی او را کمک کنی، کمک نمایی، مگر اینکه بر خود و خانواده و فرزند و مالت بترسی!
◉●◉✿ا✿◉●•◦
📗التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه السلام ۱:۵۸۶
بحار الانوار ۲۶:۲۳۷
#سوره_همزه
#شهید_جمهور
✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🍀🍀🍀 شهیدی که در برزخ گرفتار یک تهمت به زنی بد حجاب بود!
🍀🍀🍀ما دو دوست صمیمی بودیم مانند دو برادر. انقلاب که پیروز شد من به حوزه علمیه رفتم و او در یکی از ادارات دولتی تهران مشغول شد. کار او بررسی، صلاحیت و گزینش کارکنان بود. ایام ابتدای انقلاب حساسیت ها در زمینه گزینش بسیار بالا بود. بارها به من میگفت تو هم بیا و در همین اداره مشغول شو، اما من ترجیح دادم مشغول درس باشم. روزها گذشت تا این که جنگ شروع شد. دیگر جای درنگ نبود هر دو با هم راهی جبهه شدیم. در همان ماه های اول جنگ، دوست من به شهادت رسید. من هم پس از سالها حضور در جبهه با غم فراق دوستانم به قم برگشتم و درسم را ادامه دادم. تا اینکه یک شب اتفاق عجیبی افتاد؛ در تجربه ای که بسیار برایم غیر قابل باور بود دوست شهیدم را دیدم، فکر میکردم مانند بقیه شهدا در بهشت الهی مشغول استفاده از نعمت هاست اما... با نگرانی به من گفت: من باید وارد بهشت شوم اما گرفتار یک زن هستم! من که خیلی تعجب کرده بودم گفتم: از کی حرف میزنی؟ گفت: وقتی در سالهای ابتدای انقلاب در آن اداره مشغول کار بودم، یک خانم کارمند داشتیم که حجاب را درست رعایت نمیکرد. هر چه با او صحبت کردم بی فایده بود. دست آخر در مورد او حرفی زدم که خلاف واقع بود. او خیلی ناراحت شد. برخی کارمندها نگاهشان نسبت به این خانم تغییر کرد، کار به جایی رسید که اداره را رها کرد. من هم خوشحال بودم چون این کارمند بد حجاب از آن داره رفت و فکر میکردم شرایط عمومی اداره بهتر شده و دیگر بی حجاب نداریم اما به چه قیمتی؟ در واقع من به او تهمت زده بودم الان گرفتار هستم. تو را به حق رفاقتی که داشتیم پیگیری کن تا از من راضی شود. خیلی به این ماجرا فکر کردم چه کاری میتوانستم انجام دهم. سالها از روزهای انقلاب گذشته بود چطور میتوانستم او را پیدا کنم؟ از روز بعد کارم را شروع کردم به تهران و آن اداره رفتم. با چند نفر از قدیمیها مطرح کردم، کسی از این موضوع خبر نداشت. سراغ کارمندهای بازنشسته و قدیمی تر را گرفتم، بالاخره یکی نفر را پیدا کردم که از آن موضوع خبر داشت. نام و مشخصات آن خانم را به من گفت. با سختی بسیار آدرسی از آن خانم پیدا کردم. وقتی به منزلش مراجعه کردم موضوع خودم را گفتم خوب آن ماجرا را به یاد داشت. با خودم گفتم وقتی بگویم او شهید شده و تقاضای بخشش دارد حتما قبول میکند اما... آن خانم که سن و سالی ازش گذشته بود گفت: «به خداوندی خدا حلالش نمی کنم، خدا ازش نگذره. از این حرفش ترسیدم هرچه اصرار کردم بی فایده بود گفتم: یعنی هیچ راهی ندارد که او را ببخشی؟ جوابش منفی بود، گفت: شما نمیدانی که تهمت این آقا با آبروی من چه کرد؛ من مجبور شدم اداره ای که سالها در آن کار میکردم را ترک کنم. چندین روز فکرم مشغول بود. من وقتی به منزل ایشان رفتم شاهد بودم که او یک بچه معلول دارد و درد مستاجری را تحمل می کند. واقعاً نمی دانستم چه باید کرد. دوست صمیمی من گرفتار بود. باید کاری می کردم اما چگونه؟! بار دیگر به منزلشان رفتم. این خانم عصبانی تر از قبل گفت: این وضعیت مرا میبینی؟ دوست تو تهمتی به من زد که دیگر نتوانستم در محل کار حاضر شوم، او آبرو برای من نگذاشت. شاید من حجاب را درست رعایت نمی کردم، اما بقیه مسائل دینی را رعایت میکردم، چرا ندانسته به من تهمت زد؟ چرا با آبروی من بازی کرد؟ اصرارهای من بی فایده بود. از آنجا بیرون آمدم. فکری به ذهنم رسید. رفقای جبهه و جنگ را جمع کردم پول روی هم گذاشتیم و با یاری خدا توانستیم کار مهمی انجام دهیم. ما برای او و خانواده اش یک خانه کوچک تهیه کردیم. وقتی این خبر را شنید بسیار خوشحال شد. با رفقا کمک کردیم او و خانواده اش را به خانه جدید منتقل کردیم. روزی که در خانه جدید مستقر شد لبخندی از سر رضایت زد و گفت به خاطر کار امروز شما از دوستتان گذشتم...
یکی دو روز بعد یکی از رفقایم تماس گرفت و گفت: فلانی که شهید شده بود را در خواب دیدم؛ از تو تشکر کرد و گفت مشکل من حل شد.
🍀🍀🍀کتاب تقاص
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀🍀🍀 هر چقدر به زمان ظهور نزدیک می شویم آزمایشات الهی سخت تر می شود
🍀🍀🍀آیتاللهناصری، در ادامه سلسله جلسات اخلاقی خود در اصفهان با اشاره به خطبه ۱۶ نهج البلاغه: آنچه از فرمایش حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) به دست می آید، این که در آخر الزمان و قبل از ظهور حضرت مهدی(عج) امتحانات الهی به قدری شدید است و مردم غربال می شوند که بسیاری از مردم از این امتحان سر افکنده می شوند و از غربال ها رد می شوند.
🍀🍀🍀ما باید مواظب باشیم که از غربال ها نیفتیم و از این امتحانات الهی آخر الزمان سر بلند بیرون بیائیم، لذا رسیدن به مقام ولایت کار آسانی نیست.ما نمی توانیم از خداوند تقاضا کنیم که ما را به آزمایش و امتحان الهی مبتلا نسازد، می توانیم از خدای متعال درخواست کنیم که خداوند توفیق عبادت و بندگی به ما بدهد تا بتوانیم از امتحانات الهی سربلند بیرون بیاییم.
🍀🍀🍀ما هر مقداری که به زمان فرج حضرت ولی عصر(عج) نزدیک می شویم، امتحانات الهی نیز بیشتر و سخت تر می شود و ناراحتی ها نیز بیشتر می شود، لذا ما باید تقوا را پیشه خود سازیم و بر زبان و چشم خود کنترل داشته باشیم.
🍀🍀🍀مسلمان واقعی باید تسلیم حق باشد. شیطان قسم خورده که به عزت و جلال خدا همه بنده ها را بیچاره و منحرف می کند، الا کسانی که در عبادت خدا خالص باشند، ریا کار نباشند و توجه به حق داشته باشند.
🍀🍀🍀آیه ۸۱ سوره اسراء که می فرماید: "جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا" اشاره مستقیم به ظهور حضرت بقیه الله«عج» است، لذا هنگام ظهور خداوند صدای حضرت را به جمیع موجودات می رساند و می فهماند.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت چهل و یکم ( ادامه قسمت قبل )
نمی دانم چرا، اما جمال و چند تن از دوستانش همیشه می گفتند که آرزو داریم گمنام بمانیم!
در ولفجر۴ در ارتفاعات غرب کشور آرزوی آنها براورده شد.
مدتی بود که از آنها خبر نداشتیم
مادرم که جمال را بسیار دوست داشت بیش از همه بی تابی می کرد.تا اینکه یک روز خبر خوشی آمد!
یکی از دوستان جمال به محل آمده بود.می گفت: مطمئن هستم که جمال زنده است.
مجروح شده و به زودی بر می گردد.
آنقدر خوشحال بودم که نمی دانستم چه کار کنم.دویدم به سمت مسجد.
در مواقع خوشحالی و ناراحتی سنگ صبور من احمداقا بود.
من آن زمان شب و روز با احمداقا بودم.
با خوشحالی وارد دفتر بسیج شدم.دیدم احمدآقا مشغول نوشتن پلاکارد است:عروج خونین شهید جمال محمدشاهی را....
گفتم: احمداقا ننویس!خبر خوش،خبر خوش
از خوشحالی نمی توانستم کلمات را کامل بگویم.
گفتم: احمداقا یکی از رفقای جمال اومده میگه جمال زنده است.
خودش دیده که جمال مجروح شده و بردنش بیمارستان.
خیره شدم به چشمای احمداقا.
اصلا خوشحال نشده بود!سرش را پایین انداخت و مشغول نوشتن ادامه جمله شد.
گفتم:احمداقا ننویس،مگه نشنیدی،جمال زنده است.
اگه مامانم این پلاکارد رو ببینه، دق میکنه.
سرش رو بلند کرد و گفت: من جمال شما رو دیدم.توی بهشت بود.همان دو ماه پیش موقع عملیات شهید شده!
انگار آب سردی روی من ریخته بودند.
همهی غم ها به سراغم آمد.
من به حرف احمدآقا اطمینان داشتم..
کمی با حالت پریشانی به احمداقا نگاه کردم.
همهی خاطرات داداش جمال از جلوی چشمانم عبور کرد.
آب دهانم را فرو دادم و گفتم: داداشم حرف دیگه ای نزد؟
احمداقا سرش را بالا آورد و ادامه داد: چرا، به من گفت: دو ماه برام نماز قضا بخوان.من هم چند وقتی هست که شروع کردم به خواندن.
بعد از آن مطمئن شدیم که جمال شهید شده، چند روز بعد فهمیدیم خبر مجروحیت جمال هم اشتباه بود.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید #احمدعلی_نیری🕊🌹
✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•