#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
قاری حسین(ع) و گریه کنِ فاطمه(س)؛ خداست
در خانهٔ علی(ع) چه عزاخانه ای به پاست
جانم فدایِ مجلسِ ختمی غریب که
مهمان ندارد و پُر از اندوهِ بیصداست
حتی "در"ی که سوخته، مرثیه خوان شده
با اشک، همنشین شده و صاحبِ عزاست
شاید حسن(ع) به زینبِ(س)آشفته حال گفت:
گریه نکن! که رفتنِ مادر خودش شفاست
در شهر؛ یک نفر به علی(ع) تسلیت نگفت
این رسم ناسپاسیِ دنیایِ بی وفاست
زهرا(س) کجاست؟! تا که ببیند هنوز هم
ردّ طناب، دورِ دو دستانِ مرتضاست(ع)
حرفش نداشت هیچ خریدار بعد از این
سنگِ صبورِ روز و شبِ مرتضی(ع) کجاست؟!
مادر کجاست؟ تا بشود حالِ خانه؛ خوب
مادر که نیست، خانه نفس-گیر و بی صفاست
عالم عزا گرفته برایش ولی بدان
صدّیقة الشهیده؛ عزادارِ نینواست
قلبش هنوز میشود آرام با حسین(ع)
آرامگاهِ مادرِ سادات؛ کربلاست
هر روزِ هفته؛ بر لبِ گودالِ قتلگاه
گریانِ پیکری ست که مابینِ بوریاست!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
=====================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
تصویر هجرِ دلدار ، از چشم تر نرفته
در ساغرِ دلم جز ، خونِ جگر نرفته
یوسف رسید و یعقوب ، هر روز گریه می کرد
داغ پسر هنوز از ، ذهنِ پدر نرفته
درکِ حضورت ای نور ، در ترکِ خوابِ صبح است
پس باخت داده هر کس ، سویِ سحر نرفته
اشکِ دم سحرگاه ، از واجباتِ وصل است
هرگز کسی به معراج ، بی بال و پر نرفته
مال مرا بگیرید ، حال مرا نگیرید
آن دل که با تو خوش بود ، دنبال زر نرفته
پیری به پای معشوق ، تضمین هر جوانیست
عاشق شکسته امّا ، عمرش هدر نرفته
بختی سیاه دارم ، کوهی گناه دارم
از دست من چگونه ، صبر تو سر نرفته؟!
ترک ثواب کردم ، خیلی خراب کردم
دریاب این گدا را ، تا سمت شر نرفته
بیچاره ی غمت را ، چاره به جز نجف نیست
بیچاره تر کسی که ، رفت و دگر نرفته
اطراف صحن حیدر ، دنبالِ استخوانم
کلب سرای بابا ، جز این گذر نرفته*
ما بی تو نا نداریم ، برگرد..،جانِ زهرا
این خستگی کماکان ، از تن به در نرفته
▪️
▪️
حسی عجیب دارد ، دفنی غریب دارد
زهرا بدون حیدر ، هرگز سفر نرفته
هنگام غسل،شب شد ، حیدر که جان به لب شد...
این زخمها که تازه است ، حتّی اثر نرفته
دادِ علی بلند است ، بغضش به آه بند است
چون فکر کرد با خود ، میخ اینقَدَر نرفته!
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
=====================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست
ازسنگری که هست و ز هم سنگری که نیست
طفلان من به نان وغذا لب نمیزنند
گیرم که سفره پهن شده ،مادری که نیست
زینب نشسته اشک مرا پاک میکند
کوثر شده به جای همان کوثری که نیست
شستیم خون مانده به دیوار را ولی..
از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟
آه ای مغیره ، بد زن من را لگد زدی
حالا فقط علیست و آن همسری که نیست
من در اتاق سوم و هفتم گرفته ام
دراین محل برای توچشم تری که نیست
از من حسین قول زیارت گرفته است
ازدیدن تو آرزوی بهتری که نیست
وقتی تو و حسین نشستید در تنور
زینب نشسته چشم ب راه سری که نیست
یک روز داغ چادر خاکی مرا شکست
یک روز هم مصیبت آن معجری که نیست
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
#حسین_قربانچه
=====================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم*
پلکی تبسمی نفسی یا شکایتی
باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی
باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن
پُشتم شکستهای کمرم را نگاه کن
برخیز باز چارهی درد مرا بده
برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده
مثل قدیم پشت سرم آب را بریز
جای علی تو برجگرم آب را بریز
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم
داریم مثل سوز خزان گریه میکنیم
با آستین بین دهان گریه میکنیم
دارم به دوش خویش دو تابوت میکشم
دستی به زخم گوشهی اَبروت میکشم
این مرد کوه بود که درهم شکسته شد
دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد
تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد
امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد
دارند بچهها همه از دست میروند
خواهر تمام کرد برادر تمام کرد
پیش حسن حسین به زانو نشسته است
وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد
دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را
با چوبهای شعلهورِ در تمام کرد
وای از قلاف ، زخمش از اول عجیب بود
وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد
روز دوشنبه بود به آتش شروع کرد
روز دهم به ضربهی خنجر تمام کرد
این بار چندم است کفن باز می کنم
دارم به این بهانه تورا ناز می کنم....
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
پشتِ در خانه ی علی بلوا شد
با فاطمه بر سر علی دعوا شد
یک ضربه و یک بازو و یک آه بلند
شال از کمر امیر مردان وا شد
دربی که تمام قد در آتش میسوخت
آوار به روی صورت زهرا شد
در حال نفس نفس زدن بود هنوز
یک میخ گداخته سرش پیدا شد
سربسته بگویم سخن از ناموس است
سربسته بگویم که چه در آنجا شد
با طفل زمین خورد در آنجا مادر
بی طفل ولی بود که از جا پا شد
شرحِ غم زهرای جوان را باید
از رنگِ محاسن علی جویا شد
🔸شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین
فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین
تا ابد شکر خدا ، شکر خدا ، شکر خدا
مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین
حضرت زهرا اجازه بر من آلوده داد
تا زنم او را صدا مادر ، کرامت را ببین
عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست
مصطفی شد دست بوس او ، فضیلت را ببین
وقت یا رب یا ربش ، ربش ندا می داد که
آی جبرائیل، جبرائیل عبادت را ببین
گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یک تنه
با چهل تن او در افتاده ، شجاعت را ببین
راه داده قاتلش را به گل روی علی
بر امیرالمومنین ، اوج ارادت را ببین
کرد با دست شکسته ، لحظه های آخرش
بر گنهکاران دعا ، بانوی امت را ببین
🔸شاعر:
#محمد_حسین_رحیمیان
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
آه سلمان چه بی وفا شده ای
خانه ی ما دگر نمی آیی
نیست یادت مگر پدر میگفت
نیستی تو غریبه؛ از مایی
حال من هم شبیه حال توست
شهر بعد از پدر پر از غم هاست
راستی از علی خبر داری؟!
دیده ای که چقدر او تنهاست؟
راستش خواب دیده ام سلمان
پدرم مصطفی و مادر را
گفت با ما بیا دگر برویم
دیدم اشک دو چشم حیدر را
آه سلمان تنم، سرم، دستم
چه کنم سوختن در این تب را
رفتنی ام، امید ماندن نیست
چه کنم پنج ساله زینب را
راستی این رطب برای تو
میوه ای از بهشت می باشد
حسنم بغض میکند سلمان
فکر دیوار و کوچه می باشد
مثل شب های قبل بین خواب
از عطش تشنه لب صدایم کرد
آب دادم، نخورد حسین و فقط
ایستاد و مرا نگاهم کرد
گفت همسایه ها همه با هم
جمعشان بین کوچه دیدنی است
من شنیدم که باز میگفتند
فاطمه این دو روزه رفتنی است
بعد من جان تو و جان علی
فارغ از غصه و ملالم کن
اشک می ریخت دیشب ای سلمان
گفتم حیدر دگر حلالم کن
🔸شاعر:
#علیرضا_مسیحا
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
اشک از دیده ی خونبار بیفتد سخت است
هر کجا بستر بیمار بیفتد سخت است
اوج این واقعه را جان علی می داند
خانم خانه که از کار بیفتد سخت است
به خدا فرق ندارد که کجا ، یک مادر …
کوچه یا در خم بازار بیفتد سخت است
به زمین خوردن مادر به کناری امّا …
پیش چشم پسر انگار بیفتد سخت است
مرد باشد ، و زنش پشت در خانهء
او در دل آتش اغیار بیفتد سخت است
سینه اش شد سپر شیر خدا ، امّا حیف
کار این سینه به مسمار بیفتد سخت است
صورت حور که از برگ گلی نازک تر
گذرش چون که به دیوار بیفتد سخت است …
آنکه مادر شده این واقعه را می فهمد
بعدِ شش ماه اگر بار بیفتد سخت است
خواست تا شانه کند موی سر زینب را …
شانه از دست گرفتار بیفتد سخت است !
دیدن نیمه در سوخته سخت است ولی
دیدنِ صحنه به تکرار بیفتد سخت است …
کوچه ها اوّل غم واقعهء کرببلاست …
علم از دست علمدار بیفتد سخت است
🔸شاعر:
؟؟؟؟؟
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ای زخم انگاری تو هم آزار داری
در هر نفس به گریه ات اصرار داری
از من گذشت ای میخ اول مطمئن شو
پشت در خانه نباشد بارداری
ای کاش امشب پر بگیرم چون که سخت است
در سن و سال زینبم بیمارداری
تشخیص فرزند از صدا عین عذاب است
ای وای از وقتی که دیدِ تار داری
تا زنده ام خوب استراحت کن علی جان
خیلی زمان کَفْن و دفنم کار داری
من حاضرم که باز به جانم بگیرم
دردی که وقت شستن مسمار داری
بیخود مرا منصوره ی عرشم نگفتند
غصه نخور مانند زهرا یار داری
با گریه پرسیدی چرا در بین بستر
از کنج حجره فاصله بسیار داری؟!...
....بین در و دیوار گیر افتاده باشی
تا عمر داری ترس از دیوار داری
زینب کنارت هست پس جای غمی نیست
یعنی که بعد از رفتنم غمخوار داری
امروز گفتم به حسینم کاش بودم
بالاسرت روزی که نیزه دار داری
پیراهن و عمامه و انگشتر و خوود
در سفره ات خیراتیِ بسیار داری
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان سروش⬇️
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
درد داری! دست بر بازو بگیر؛ اما بمان
پیش چشمم دست بر پهلو بگیر؛ اما بمان
من که میدانم برایت راه رفتن مشکل است
باشد اصلاً دست بر زانو بگیر؛ اما بمان
گرچه سختی میکشی در خانه، باشد کار کن
فضه را بنشان و خود جارو بگیر؛ اما بمان
غربت من گرچه سنگین است روی شانهات
با غم تنهایی من خو بگیر؛ اما بمان
چهره میپوشانی از من، گرچه دلخونم ولی
جان حیدر! هر شب از من رو بگیر؛ اما بمان
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
=====================
@rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────——