🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
دارد این ضربالمثل را کُلِّ دنیا می زند
قلب دختر ها فقط با عشق بابا می زند
گرچه کم وزن است امّا جان ندارد دست من
پرده ی روی طبق را عمه بالا می زند
چهرهی برگشته را تشخیص دادن مشکل است
این سرِ سرنیزه خورده به پدرها می زند
ارث خود را زود از مادربزرگم بُرده ام
این چنین خَمراهرفتنها به زهرا می زند
حسرت یک استراحت در دل من مانده است
می روم قدری بخوابم..،شمر با پا می زند
بانی سرگرمی هر روزهی زجرم..،پدر
بی حیا یا می کِشد موی مرا یا می زند
این اواخر دخترت دارد طبابت می کند
بازوی دررفتهی خود را خودش جا می زند
شرط بندی کردن این نیزه داران را ببین...
می بَرَد آن کس که با سنگش علی را می زند
هدیه دارد میبرد آنرا برای دخترش
روسری دخترت را یک نفر تا می زند
گوشوارم را که غارت رفته پس خواهم گرفت
دختر تو عاقبت دل را به دریا می زند
بی اراده یاد چوبِ خیزران افتاده ام
هر زمان هرکس که حرفی از معما می زند
▪️
▪️
آنقَدَر شکل کبودی تنم رعبآور است
آن زن غساله وقت غسل من جا می زند
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
بعد از تو هر کس گفت «بابا» گریه کردم؛
با خاطرات مشک و سقّا گریه کردم
با خنده رفتم کربلا اما از آنجا
تا شام را صحرا به صحرا گریه کردم
هم کربلا هم کوفه هم دروازهی شام
نام تو را بردند هر جا گریه کردم
گفتم تو را قدر دو دنیا دوست دارم
آنقدر زد قدر دو دنیا گریه کردم
از کاروان وقتی که جاماندم، برایت
با هر نفس همپای زهرا گریه کردم
دیدم رباب آهسته دارد میکشد باز،
بر خاک با انگشت، دریا ، گریه کردم...
بر داغ گوش و گوشوار و زخم پهلو
تا درد دست و تاول پا گریه کردم
با گریه گفتم ای علی اکبر کجایی؟
بر صورتم زد بیشتر تا گریه کردم
تو روی نی بودی و زجر بیمروت
با نیشخند آمد من امّا گریه کردم
🔸شاعر:
#میثم_کاووسی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
گفته بودم که تورا یک روز پیدا میکنم
باز میآیی و رویت را تماشا میکنم
میشود نازم کنی؟ یک ذره نازم را بکش
بعد در آغوش تو آرام لالا میکنم
من اگر خلخال پایم نیست آن را بردهاند
تو برایم هدیه خلخالی بخر پا میکنم
این همه اینها مرا هرروز دعوا میکنند
تو که هستی، شمر را امروز دعوا میکنم
دستهای زبرشان آنقدر خورده بر رخم
پلکهایم را به زحمت پیش تو وا میکنم
زجر گفته گریه کردی قید جانت را بزن
بیخیال زجر، من کار خودم را میکنم!
آنقدر با مشت میکوبم به لبهای خودم
تا خودم را آخرِ سر مثل بابا میکنم
گریهام را ریختم بر صورتت پاکش کنم
صورتت را باز مثل قبل زیبا میکنم
از یزید و دوستانش بگذر و حرفی نزن
درد میگیرد سرم تا یاد آنها میکنم
به عموجانم بگو حرف کنیزی شایعهست
هرچه مردم پشت من گفتند، حاشا میکنم
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
من دختری دلسوزم و معصوم و بابایی
دورم هنوز از روز و شبهای شکوفایی
سنی ندارم، با عروسکها عجین هستم
شبها نمیخوابم بدون زنگ لالایی
دور از تو این شبها چهها دیدم، نمیدانی!
موی سفیدم را ببین از رنج تنهایی
چشمی که تا دیروز غرق شادمانی بود
آنقدر باریده، شده چشمان دریایی
دیروز پنهان بودهایم از چشم نامحرم
امروز گشته کاروان ما تماشایی
من که ندیدم مادرت را، عمه میگوید
پهلو و دست و صورتم گردیده زهرایی
آنقدر سنگین است دستان سنان، دیگر
رفته رمق از دست و از پایم توانایی
حالا که مهمان دارم و چیزی مهیا نیست
با جانم امشب میکنم از تو پذیرایی
🔸شاعر:
#نفیسه_سادات_موسوی
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...
قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
🔸شاعر:
#محمد_رسولی
=====================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
اگه بازم اومدی سرای من
یه عصا هدیه بیار برای من
میدونی چرا نمیتونم پاشم
آخه پا خورده به دست وپای من
ممنونم که اومدی حالا دیگه
به همه میگم اینم بابای من
اِنقدر صدات زدم صدام گرفت
پس ببخش در نمیاد صدای من
یادته که میگرفتی دستمو
حالا توو دست توئه شِفای من
خیلی خستم من میبندم چشامو
تو یکم لالا بگو برای من
من فقط تورو میخواستم از خدا
حالا مستجاب شده دعای من
میبینم عمه رو گریَم میگیره
خیلی تازیونه خورد به جای من
یه جاهایی بی تو بردن ماهارو
که نه جای عمه بود، نه جای من
مجلس یزیدو یادم نمیره
کاش میزد اون چوبُ رو لبای من
🔸شاعر:
#محمد_جواد_مطیع_ها
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
ام ابیها شد رقیه در شب آخر
زهراییاش تکمیل شد آخر، شب آخر
از وضع نامطلوب سر، بر صورت خود زد
دختر چه الهامی گرفت از سر، شب آخر
میگفت: بابا این چه رگهاییست داری؟
خیلی شکایت داشت از خنجر شب آخر
شبهای قبل آشفتهتر بودم اگر، افسوس
وضعم نشد بابا از این بهتر شب آخر
با ضربههای زجر، بابا کاملاً حس شد
اینکه چه دردی داشته مادر شب آخر
با اشکهایم فتح کردم شام را بابا
با گریه کردم کار یک لشکر شب آخر
🔸شاعر:
#حسن_معارف_وند
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
به ظاهر در شب ویرانه سر آورده بود انگار
به واقع قصه را امشب به سر آورده بود انگار
نسیم از گیسوی بابا به سمت دخترش آمد
برای لیلی از مجنون خبر آورده بود انگار
خبر بسیار سوزان بود از عمق تنوری که
برای دختری بوی پدر آورده بود انگار
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید*
برای شام، رویای سحر آورده بود انگار
چه رویایی؟ سراسر خون! چه رویایی؟ لبالب زخم!
پدر را قطعه قطعه از سفر آورده بود انگار...
لب و دندان خونی حرف میزد بی صدا با او
خبر از ماجرای تشت زر آورده بود انگار
نوازش کرد بابا را چنان ام ابیهاوار
که در آغوش مادر یک پسر آورده بود انگار
اگر چه دردها را یکبهیک در گوش بابا گفت
زمانه بر سر او بیشتر آورده بود انگار
🔸شاعر:
#عباس_جواهری_رفیع
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
رنگ آسمون چرا اینجوریه؟
صبحه یا که شب شده، اینجا کجاست؟
عمه من کی خوابیدم تو یادته؟
خواب بد دیدم بگو بابا کجاست؟
خوابه یا بیداریه این لحظهها؟
خیمهمون عمه مگه اینجا نبود؟
جمعمون چرا پراکنده شده؟
از کجا داره میاد این بوی دود؟
راستی گهواره چی شد؟ علی کجاست؟
دل من پَرمیکشه واسه نگاش
توی آغوش کی خوابش میبره؟
کی الان میخونه لالایی براش؟
عمه از علقمه نیمده عمو؟
مشک پُر آب عمو جونم کجاست؟
دل من تنگه برای دیدنش
این سر کیه که روی نیزههاست؟
چی میخوای از جون من مرد عرب؟
دیگه من چیزی ندارم به خدا!
شعلههای دامنم رو میبینی؟
خستهام دنبال من دیگه نیا
اومدی خاموش کنی دامنمو؟
لطفتو حتماً به بابا جون میگم
توی مشک تو یه ذره آب هست؟
واسه بابا ببرم تشنهاس یه کم
آخه من کار بدی کردم مگه
که منو زندونی کردن کوفیا؟
تو میدونی چیه این بزم شراب؟
حرفشون رو من نمیفهمم چرا؟
من نمیدونم چرا تو شهر شام
نون و خرما یه نفر به ما میداد؟
من نخوردم لقمهای از این غذا
آخه خیلی بوی کهنگی میداد
کی میگه که من زبونم میگیره؟
خیلی هم شیرین زبونم عمه جون
خیلی وقته با کسی حرف نزدم
آخه من بی همزبونم عمه جون
عمه، تو، شطرنج، میدونی چیه؟
یا که اون طشت طلا واسه کیه؟
خیزران دیگه چرا تو دستشه؟
اینهمه گریه دیگه واسه چیه؟
واسه چی به ماها میگن خارجی؟
من مسلمونم، مگه نه عمهجون؟
این لباسا خنده داره؟ پس چرا
تا منو دیدن شرو(ع) شد خندهشون؟
عمه این سر کیه پیش منه؟
چقدم موی سرش خونی شده
این سر خونیه بابای منه؟
میگما اینجا چراغونی شده!
کی رگای گردن تو رو برید؟
کی یتیمی رو برای من نوشت؟
عمه میگه رفتی تو پیش خدا!
چطوری تنهایی رفتی توو بهشت؟
التماست میکنم منو ببر
راحتم کن از غم و از اضطراب
دخترت رو تو دیگه تنها نذار
با یه دنیا از سؤال بی جواب
🔸شاعر:
#رضا_جوان_بخت
=====================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
باز گریانم و سوزانم و لبریز نوا
که به ویرانه ی من باز قمر آمده است
دید چون روز من از غم شده چون شام سیاه
مهر تابنده ی من وقت سحر آمده است
غم یاران و عطش دشت بلا یادش هست
که چنین دَرهم و با اشک بصر آمده است
از سر بام ببینید شما طعنه زنان
پدرم تاج سرم گر چه به سر... آمده است
آه ای عمه بیا قطره ی آبی برسان
با لب تشنه و صد چاک پدر آمده است
زحمتی نیست اگر جمع شوید همسفران
تا وداعی بکنم وقت سفر آمده است
من خوشم عمه تو هم با من دلخون خوش باش
که دگر عمر من زار به سر آمده است
🔸شاعر:
#داریوش_جعفر
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
همیشه باز خواهد شد گره از کار با گریه
شفا میگیرد آخر آدم بیمار با گریه
گرفتاری ندارد روز محشر آن که در روضه
سلامی داده سمت تو فقط یک بار با گریه
به یاد تشنگی ها و ترک های لبت با بغض
همیشه آب خوردم لحظهی افطار با گریه
به یاد دخترت با دخترم دیروز با سرعت
گذشتم از میان کوچه و بازار با گریه
همیشه میگذارم در فراق صحن تو سر را
به جای شانه ات بر شانهی دیوار با گریه
دوباره اسمی از دیوار آمد ناگهان در من
نوای روضه های کوچه شد تکرار با گریه
شنیدم از همان روزی که زهرا پشت در افتاد
چَکُش را میزند بر میخ در نجار با گریه
🔸شاعر:
#سجاد_روانمرد
======================
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
گونه هایم رنگ نیلوفر گرفته ..ای پدر
گیسوانت رنگ خاکستر گرفته.. ای پدر
آمدی بر دیدنم الحق که زیبایی هنوز
آتش عشقت دوباره در گرفته.. ای پدر
زخم پیشانی من را هم تماشا می کنی
وقت سیلی ضرب انگشتر گرفته ..ای پدر
جای جای پیکرم دارد به خود خون مردگی
مطمئنم ارث از مادر گرفته... ای پدر
نیست یک ذره تعادل هر دوپایم سست شد
این دو پا هم انس با کوثر گرفته.. ای پدر
با صدای گریه ام شامات را برهم زدم
شام را بنگر تب محشر گرفته ..ای پدر
خوش به حال دخترت بعد از فراقی بی امان
راس پاکت را کنون در بر گرفته.. ای پدر
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————