eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
365 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار _____ لحظه های آخر است دیگر هرکسی هر چه داشت رو میکرد پیرمردی سنگ می آورد و یکی نیزه را فرو میکرد دیگری پاره های جسمش را تیر میزد و رفو میکرد ویکی هم گرفته پیکان را در دهان و در گلو میکرد یک ضریح دیده اند پنداری هرکسی حاجتی از او میکرد بهترین جایزه ها را شاید شمر نامرد آرزو میکرد از همه بی آبرو تر بود آنکه او را پشت و رو میکرد 🔸شاعر: ______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
🏴 اشعار _____ لحظه های آخر است دیگر هرکسی هر چه داشت رو میکرد پیرمردی سنگ می آورد و یکی نیزه را فرو میکرد دیگری پاره های جسمش را تیر میزد و رفو میکرد ویکی هم گرفته پیکان را در دهان و در گلو میکرد یک ضریح دیده اند پنداری هرکسی حاجتی از او میکرد بهترین جایزه ها را شاید شمر نامرد آرزو میکرد از همه بی آبرو تر بود آنکه او را پشت و رو میکرد 🔸شاعر: ______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
مقتل نوشت تو را سنگ میزدند تعداد زخم بر بدن چون ستاره شد در ازدحام قتلگهت دید خواهرت تسبیح تربت بدنت پاره پاره شد https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد چه پیش آمد که تاریکی، کواکب را اسارت برد بگو آن نانجیب از تو مگر غیر از کرامت دید که هم انگشت و هم انگشترت را با جسارت برد https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#امام_حسین #شب_عاشورا نعل تازه به سم اسب زدن فکر که بود؟ که سراپای توباسطح زمین یکسان شد..
🔘🔘🔘🔘 ☑️بنداول معجرو روسری میسوزه هستی خیمه ها میسوزه پاشو داداش ببین تو این دشت چادر دخترا میسوزه ...... بچه ها پابرهنه تنها روی خاشاک و خار صحرا روزمینای داغ می افتن هی میگن وای بابا وای بابا ..... شام غریبونه دلم پریشونه کجایی ماه من حسین حسین حسین« ع» گرگای بی حیا تواین شلوغیا هی مارو میزنن حسین حسین حسین« ع» ... سیدناالمظلوم سیدناالمظلوم سیدناالمظلوم غریب غریب غریب •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• ☑️بنددوم خواهرت بی علی اکبر شد بی ابالفضل و بی اصغر شد رفتی و خواهرت زارت بی عون و عبدالله و جعفر شد ببین از روی روی نیزه خواهر تنها افتاده بین لشگر کنار زجر و خولی و شمر به جای ساقیه اب اور با دله بی قرار با حال زار زار میونه خاک و دود داداش داداش داداش رُخم چه نیلیه این جای سیلیه آه از تن کبود داداش داداش داداش سیدناالمظلوم سیدناالمظلوم سیدناالمظلوم غریب غریب غریب •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• ☑️بندسوم وقتی که روی نیزه سر رفت زیر دست و پاشون پیکر رفت دیدی داداش که خیمه ها سوخت به غارت خلخال و معجر رفت موقع غارت سرها شد اشک چشمای من دریا شد بین اون ازدحام کفار دیدم انگار سرت دعوا شد دیدها گریونه دلا پریشونه شام غریبونه خدا خدا خدا خدا زهرا دلش خونه سینه ها محزونه شام غریبونه خدا خدا خدا خدا سیدناالمظلوم سیدناالمظلوم سیدناالمظلوم غریب غریب غریب •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
4_6032623931960067501.mp3
1.4M
دوباره روضه https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
4_5976463661152077206.mp3
1.71M
https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
🎼 🔘🔘🔘🔘 ✅بنداول چیکار کنم آه ای خدا خیمه هادارن میسوزن دارن حرومیا همه ش به خیمه ها چشم میدوزن به جای تسلیت دارن هی دلا رو میسوزونن باتازیونه ماهارو روی خارا می دُوونن 🔘 یکی میادبه سمت ما مارو باسیلی میزنه یکی دیگه با خشونت گوشواره ها رو میکَنه 🔘 هرکی رسید مارو میزد میون اون اتیش ودود اهل حرم گریه کنون باتن مجروح وکبود حسین من ضیاء هردوعین من 🔘➖➖➖➖➖➖🔘 ✅بنددوم داروندارخیمه رو دارن به غارت میبرن عباس کجایی ببینی مارو اسارت میبرن 🔘 اون روز اول یادمه تا اومدیم این سرزمین زانو رکاب کردی داداش ازمرکب اومدم پایین 🔘 حالا کجایی ببینی خیلی میدن ماروعذاب ببین که چه جوری دست ما ها رو باطناب 🔘 کجایی تاکه ببینی اسیره قومه بی حیام بااین دله زاروحزین توجمع این نامحرمام حسین من ضیاء هردوعین من 🔘➖➖➖➖➖🔘 ✅بندسوم از بعد گودال بلا یکسره دارم اضطراب غش میکنه رقیه و بندنمیاد اشک رباب 🔘 قلب مارو شیکوندن به زخم ما نمک زدن جلوسر بریدتون خیلی به ماکتک زدن 🔘 دنبال ما دویدن و امون مون و بریدن بی حیا های لعنتی معجرامون و کشیدن 🔘 باید که آماده بشیم برای رفتن به شام برای شلاق و لگد خاکستر وسنگ از رو بام حسین من ضیاء هردوعین من https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
4_6032699927111402880.mp3
824.2K
چیکار کنم https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
گودال قتلگاه غرق خون وقت صحنه ی آخر بین گودال داشت جان می داد با نفس های گرم و بی رمقش دل حضار را تکان می داد مادری در میان هق هق و اشک مشت بر سینه می زد و با درد یک نگاهش به سمت مقتل بود یک نگاهش به چهره هایی زرد آتش از خیمه ها که بالا رفت روضه خوان داشت نغمه سر می داد گفت:او می دوید و من...انگار از غمی بی امان خبر می داد دانه های سفید برف آرام... مثل یک دسته ی عزا از راه... آمدند و شدند تسکین... عطش کودکان ثارالله! آتش خیمه ها فروکش کرد دل ولی همچنان تلاطم داشت مرد قصه میان خون ،اما گوشه چشمی به سمت مردم داشت بوق شیپور و طبل ماتم را هرکسی می شنید می لرزید شمر آمد ...ولی همه دیدند دست هایش شدید می لرزید شمر تعزیه بغض کرد و گریست گفت : لعنت به من اگر که تورا.... خنجر از دست او زمین افتاد گفت دستم بریده باد آقا تعزیه ختم شدهمه رفتند باز اوماند و صحنه ی گودال بعداز آنکه سکوت جاری شد ساربان آمد و زبانم لال محمدجواد الهی پور https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
مادر آب کجایی پسرت آب نخورد پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد .... https://eitaa.com/rozeneshinan
گودال قتلگاه روضه باز نیمه جان بود و پشتِ مركبِ خود بوسه ای سنگ ، بر جبینش زد نوبت تیر ِحرمله شده بود آه، از پشت زین زمینش زد ناله ای میرسد به هركس كه به تنش تیغ میكشد... نزنید مادرش چنگ میزند به رخش دخترش جیغ میشكد... نزنید نوبت یك حرامزاده شد و نوك سر نیزه اش به سینه نشست وزن خود را به روی نیزه نهاد آنقدر تكیه داد نیزه شكست داس هایی بلند را میدید بین دستِ جماعتی خوشحال از سرِ شیب پیكری را ، وای میكشیدند تا ته گودال تبر و داس و دشنه و شمشیر با تنی خُرد جور می آیند تا بدوزند بر زمین ، از راه نیزه های قطور می آیند شمر دستش پُر است و با پایش بدنش را به پشت میچرخاند نیزه ای را حرامزاده زد و نیزه را بین مشت میچرخاند این وسط چندتا حرامزاده بدنی ریز ریز میكردند با لباسی كه از تنش كَندند تیغشان را تمیز میكردند علی اکبر لطیفیان https://eitaa.com/rozeneshinan
🏴 اشعار _______________ تمام حجم تنت را سوارها بردند به زیر مرکبشان نیزه دارها بردند به این دوچشم پرازاشک دیدم از روی تل تورابه هرطرف دشت بارها بردند برای کشتن تو بیقرار بودند و قرار قلب مرا بیقرارها بردند مسیح نیزه نشین منی که راس ات را به بزم مستیه شمشیردارها بردند لباس و جوشن وانگشترو عبایت را حیا نکرده و بی بند و بارها بردند غریب و بی کس و بی یار بودی و دیدم چه وحشیانه تو را همقطارها بردند فقط نه جسم تورا بلکه از قبیله ی من چقدر مرد و زن و شیرخوارها بردند 🔸شاعر: __________________ https://eitaa.com/rozeneshinan
🏴 اشعار _______________________ کوتاه کن کلام … بماند بقیه اش مرده ست احترام … بماند بقیه اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام … بماند بقیه اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام … بماند بقیه اش شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام شد سنگ ها تمام… بماند بقیه اش گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه ی امام؟ … بماند بقیه اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام… بماند بقیه اش راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام….بماند بقیه اش رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام … بماند بقیه اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام … بماند بقیه اش سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام … بماند بقیه اش بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو من میروم به شام …بماند بقیه اش دلواپسم برای سرت روی نیزه ها از سنگِ پشت بام …بماند بقیه اش دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام …بماند بقیه اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام … بماند بقیه اش تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام … بماند بقیه اش قصه به “سر” رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام … بماند بقیه اش 🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan
https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
خیال کن که پر از زخم ، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد خیال کن هدف سنگ های کوفه و شام به روی نیزه سر دو برادرت باشد فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست و جمله های"حواست به معجرت باشد" خیال کن حرمت بی پناه مانده و بعد به روی نی سر سردار لشگرت باشد کنار عمۀ سادات، یکطرف، شمر و سنان و حرمله هم سمت دیگرت باشد خیال کن که علی باشی و به مثل علی دو دست بسته کماکان مقدرت باشد خیال کن همه اینها که گفته ام هستند علاوه بر همه توهین به مادرت باشد یزید باشد و بزم شراب باشد و وای به تشت زر سر بابا برابرت باشد و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد و باز از همه بدتر که مدت سی سال تمام آن جلوی دیدهء ترت باشد به اشک حضرت سجاد می خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم ، باورت باشد 🔸شاعر: _________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس بر می خاست علی باشی و در میدان نجنگی ، داغ از این بدتر؟ خدا اورا به بزم عشق بازی شعله ور می خواست علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان تر علی بودن هنر می خواست نباید شعلهء این ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می خواست به پای این کبوتر نامه ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان پیغامبر می خواست مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی به غیر از خونِ تن ، دشمن از او خون جگر می خواست خرابه خیزران خنیاگری ها خارجی خواندن نمک از زخم هایش زخم های تازه تر می خواست امامت را زنی با خود به هر جان کندنی می برد که زینب بود ، اگر او زیر دست و پا سپر می خواست پدر لب تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر صدای گریهء باران چه از جان پسر می خواست غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش که استعلام حقانیتش را از حجر می خواست 🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم از همه سختی گودال همین بس باشد قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت پی انگشت پدر در همه جا گردیدم با عبا جمع نمودم که نریزد عباس پاره های تنِ سقای دلاور دیدم کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم وای از شام که ناموس خدا را بردند خنده و هلهله در مردم کافر دیدم سخت تر از همه بازار یهودی ها بود عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
پیرمرد ِ بلا کشیده منم پسرِ شاه سربریده منم روضه خوانی که هرچه می گوید با دوچشم کبود دیده منم آنکه از ناقه دید بانوئی پایِ یک بوسه شد خمیده منم آن امامی که با تنی تب دار عقبِ ناقه ها دویده منم آنکه وقت فرار از خیمه نالة دختران شنیده منم آنکه در بین بوریا دلِ شب پیکر یک امام چیده منم آنکه درگوشة خرابة شام دفن کرده گلی شهیده منم همة روضه ها کنار ولی آنکه بازار شام دیده منم روضه را باز میکنم امشب سخن آغاز میکنم امشب روضه در یک کلام وای از شام دردِ بی التیام وای از شام کاش مادر مرا نمی زائید ناله های مدام وای از شام ناسزاهای بد به ما گفتند همه جایِ سلام وای از شام آن دیاریِ که کرده بازی با آبروی امام وای از شام قافله تا غروب گیر افتاد کوچه ها ناتمام وای از شام دخترِ فاطمه اذیت شد از نگاهِ حرام وای از شام گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود آتشِ رویِ بام وای از شام جایِ حیدر زگیسویِ دختر می گرفت انتقام وای از شام در میان ِ چهار هزار رقاص گریه در ازدحام وای از شام سر وتشت و پیاله های شراب چوبِ بی احترام وای از شام لعنتی در کنارِ سر میریخت میِ باقیِ جام وای از شام سرخ موئی اشاره کرد و یزید گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام من چهل سال گریه میکردم با همین یک کلام وای از شام 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
تا که چشمش به آب می افتد یادِ طفل رباب می افتد کوهِ آتشفشان اندوه است از نگاهش مُذاب می افتد پلک هایش که بسته می گردند پرده های حجاب می افتد نیمه شب خوابِ "شام" می بیند نیمه شب ها ز خواب می افتد نمکی چشم شور شامی ها روی قلبی کباب می افتد روی گلبرگ یاس های حرم اثرات طناب می افتد یاد آن خیزران و تشت طلا یاد بزم شراب می افتد شام را قتلگاه می بیند نیزه ها را،"نگاه" می بیند مثل کرببلا در اینجا هم روبه رویش سپاه می بیند تا تماشا شوند بین گذر همه جا سدِّ راه می بیند کوچه کوچه به گریه می افتد کوچه کوچه گناه می بیند معجری پاره پاره افتاده یا که او اشتباه می بیند؟ تنِ دخترسه ساله ای را،آه.. از کبودی سیاه می بیند بین آن ازدحام جان فرسا عمه را گاه گاه..،می بیند عمه را بین آن همه نامرد... عمه را بی پناه می بیند 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
پسر مادرِ آبی؛ پدر اشک شدی در مسیر غمِ خود همسفر اشک شدی آسمان خیس شد از بارش بارانِ زمین تا که بالا برود؛ بال و پر اشک شدی در دل سوخته‌ات یک غمِ چندین ساله‌ست چشم تو مقتل مکشوفه‌ای از گودال است لحظه‌ی شعر نوشتن قلمم می‌لرزد موقعِ گفتن از این روضه زبانم لال است تنِ تو تب زده بود و تنِ بابا بر خاک نیزه‌ای شد قلمِ مقتل و شد دفتر؛ خاک تا نوشتند، حسین بن علی را کشتیم ... آسمان خورد زمین؛ ریخت زمین بر سر؛ خاک روی نی رفت، سری؛ دور و برش هلهله شد دُزدها حمله نمودند، حرم ولوله شد لرزش شانه‌ی تو قافیه را ریخت بهم وای، ناموسِ خدا همسفر حرمله شد مهربان؛ با دلِ تو گردش ایام نشد گریه کردی همه جا و دلت آرام نشد کوفه و کرب‌و‌بلا داغ، فراوان دیدی آه، اما بخدا هیچ کجا شام نشد وای، از شهرِ بلاخیز و حسودی‌هایش دست‌های بزنش؛ جای کبودی‌هایش همه‌ی بغضِ علی جمع شد و خالی شد بر سر قافله با دستِ یهودی‌هایش قدّ یک عمر، فقط رنج کشیدن سخت است آه، هر ثانیه را زهر چشیدن سخت است قصه‌ی خاطره‌های تو تمامش روضه ست تو چه‌ها دیده‌ای آخر که شنیدن سخت است ؟! 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
من از دیارِ غم و روزگارِ بارانم من از اهالیِ اشک و تبارِ بارانم کسی نمانده برایم غریب می‌میرم کسی نمانده بگویم چقدر دلگیرم کسی نمانده بسوزم که عُقده وا گردد کسی نمانده زِ قلبم غمی جدا گردد قسم به سرخیِ چشمم به گرمیِ آهم نرفته از نظرم خاطراتِ جانکاهم چگونه با که بگویم غروب غمگین است غمی که مانده به دوشم چقدر سنگین است من اشکِ بی کسیِ خیمه‌گاه را دیدم میانِ خیمه ولی قتلگاه را دیدم که ذوالجناح پُر از خون ولی سواری نیست به جای جایِ تو غیرِ زخمِ کاری نیست حرامیان همه بر گِردِ پیکرش بودند تمام نیزه به‌دوشان پِیِ‌سرش بودند به یک طرف به جگر شعله خواهرش می‌زد به یک طرف به سر و سینه مادرش می‌زد چگونه با که بگویم غروب را دیدم به رویِ نیزه سری از بدن جدا دیدم صدای هلهله‌ها تا به گوش ما آمد صدای حرمله از پشت خیمه‌ها آمد به پشتِ خیمه نوکِ نیزه‌ای زمین می‌خورد کسی به خنده سرِ کوچکی به نِی می‌بُرد حرامیان نه فقط گاهواره می‌بُردند لباس را زِ تَنی پاره‌ پاره می‌بُردند به رویِ دوش همه تازیانه می‌آمد زِ گوشهای همه گوشواره می‌بُردند درونِ خیمه زمین‌گیر بودم اما سوخت تمامِ بستر من با خیام یکجا سوخت زِ داغ تاول آتش صدای ما می‌سوخت میان شعله سر و دست و پایِ ما می‌سوخت چگونه با که بگویم حکایتِ سر را حکایت عطش و خیزران و پیکر را زمانِ غارت ما بود و خنده‌ی دشمن که دید چشم غریبم دو چشمِ خواهر را نمیرود زِ خیالم دَمی که می‌دیدم به سمت نیزه‌ی بابا نگاهِ دختر را دوید کودکی و یک نفر به دنبالش گرفت پنجه به زلف و کشید معجر را 🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
من از دیارِ غم و روزگارِ بارانم من از اهالیِ اشک و تبارِ بارانم کسی نمانده برایم غریب می‌میرم کسی نمانده بگویم چقدر دلگیرم کسی نمانده بسوزم که عُقده وا گردد کسی نمانده زِ قلبم غمی جدا گردد قسم به سرخیِ چشمم به گرمیِ آهم نرفته از نظرم خاطراتِ جانکاهم چگونه با که بگویم غروب غمگین است غمی که مانده به دوشم چقدر سنگین است من اشکِ بی کسیِ خیمه‌گاه را دیدم میانِ خیمه ولی قتلگاه را دیدم که ذوالجناح پُر از خون ولی سواری نیست به جای جایِ تو غیرِ زخمِ کاری نیست حرامیان همه بر گِردِ پیکرش بودند تمام نیزه به‌دوشان پِیِ‌سرش بودند به یک طرف به جگر شعله خواهرش می‌زد به یک طرف به سر و سینه مادرش می‌زد چگونه با که بگویم غروب را دیدم به رویِ نیزه سری از بدن جدا دیدم صدای هلهله‌ها تا به گوش ما آمد صدای حرمله از پشت خیمه‌ها آمد به پشتِ خیمه نوکِ نیزه‌ای زمین می‌خورد کسی به خنده سرِ کوچکی به نِی می‌بُرد حرامیان نه فقط گاهواره می‌بُردند لباس را زِ تَنی پاره‌ پاره می‌بُردند به رویِ دوش همه تازیانه می‌آمد زِ گوشهای همه گوشواره می‌بُردند درونِ خیمه زمین‌گیر بودم اما سوخت تمامِ بستر من با خیام یکجا سوخت زِ داغ تاول آتش صدای ما می‌سوخت میان شعله سر و دست و پایِ ما می‌سوخت چگونه با که بگویم حکایتِ سر را حکایت عطش و خیزران و پیکر را زمانِ غارت ما بود و خنده‌ی دشمن که دید چشم غریبم دو چشمِ خواهر را نمیرود زِ خیالم دَمی که می‌دیدم به سمت نیزه‌ی بابا نگاهِ دختر را دوید کودکی و یک نفر به دنبالش گرفت پنجه به زلف و کشید معجر را 🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
دریا به دیدگان ترم گریه می کند آتش به قلب شعله ورم گریه می کند خون می چکد زدیده يِ خون بار ِ سلسله زنجیر هم به بال وپرم گریه می کند با کعب نی دهند تسلیِّ خاطرش هر دَم سه ساله همسفرم گریه می کند وقتی زدند خنده به اشکم زنان ِ شام دیدم به نی سر ِ پدرم گریه می کند چشم رباب تا به سر اصغرش فتاد گفتا هنوزهم پسرم گریه می کند برداغ جان گداز اسیری عمه ام هر صبح و شام منتظرم گریه می کند 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️