#حضرت_سکینه دختر #امام_حسین می گوید #شب_عاشورا وسط خیمه نشسته بودم که صدای گفتگو و گریه ای از بیرون شنیدم
از خیمه خارج شدم و دیدم پدرم حسین علیه السلام نشسته و اصحاب به دورش حلقه زده اند
از جمله پدرم به آنها فرمود: هر کس با من مواسات کند و بماند فردای قیامت در بهشت همراه من است و جدم پیغمبر فرمود: پسرم حسین علیه السلام در زمین کربلا، غریب و عطشان و تنها کشته می شود و هر کس او را یاری کند مرا یاری کرده است
سکینه علیها السلام می گوید: به خدا قسم کلام پدرم تمام نشده بود که آنها ده تا و بیست تا متفرق می شدند و هیچ کس باقی نماند مگر هفتاد و یک نفر پس نگاه کردم به پدرم که سرش را پایین انداخته بود.
اشک بر چشمانم حلقه زد، رویم را به آسمان بلند کردم و گفتم: خدایا! اینها ما را ذلیل کردند، ذلیلشان کن و هیچ دعایی را از ایشان نپذیر و فقر را بر ایشان مسلط گردان و شفاعت جدم را نصیبشان نکن.
و بازگشتم در حالی که اشکم بر گونه هایم جاری بود. پس عمه جانم ام کلثوم مرا دید و گفت: چه شده دخترم؟ به او خبر را دادم پس ام کلثوم ناله زد: واجدّاه! واعلیّاه! واحسناه! واحسیناه! وای از کمی یاری کنندگان
پدرم صدای گریه را شنید و پیش ما آمد و فرمود این گریه شدید برای چیست؟ ام کلثوم عرض کرد: ما را بازگردان به حرم جدمان رسول خدا. امام علیه السلام فرمود: ای خواهرم! برای من این راه باز نیست
عرض کرد: به یادشان بیاور جایگاه جدّت و پدرت و مادرت و برادرت را
فرمود: به یادشان آوردم ولی متذکّر نشدند، نصیحتشان کردم ولی نپذیرفتند و کلامم را نشنیدند و غیر از کشتن من راهی را پیش نگرفتند
(الدمعه الساکبه۴: ۲۷۱ ، اسرار الشهاده ۲۶۸، ناسخ التواریخ ۲: ۱۶۰)
🖤 @ruhallahrozeh
وقتی #شمر سر #امام_حسین را جدا کرد آن را گرفت و طنابی از بین دو گوش او عبور داده سر را به سینه اسبش آویزان کرد.
پس گوش هایم شنید و چشم هایم دید و قلبم مشاهده کرد که سر بریده #حسین به زبان فصیح با شمر سخن گفت: ای شمر! ای بدبخت ترین بدبخت ها! ای دشمن خدا و رسول او! بین سر من و جسم من فاصله انداختی، خدا بین گوشت و استخوان تو فاصله بیندازد
پس شمر لعین تازیانه خود را بلند کرد، و بی وقفه به سر حسین علیه السلام می زد تا اینکه راس او ساکت شد.
(معالی السبطین ۲ : ۴۷ مختصرا)
🖤 @ruhallahrozeh