گل هایی خشک شده ،
سرشار از خاطره های
دخترکی با موهای مشکین
و رها ، او بدون هیچ فکری
آزادانه زندگی را بو کشید
و قهقه های از عمق دلش
روح خاک و حیاط را برانگیخته کرد !
[روزی که بدون هیچ افکاری گل کاشتم و
رها بودم ، دربند هیچ و یادگاری خشک
شده در میان کتاب اشعار]
هدایت شده از تکه خرده هایِ آینه؛
دالییییی؛
تکه خرده هایِ آینه قصد داره تقدیمی بده.
جریان چیه؟
شما این پیام رو تویِ چنل هایِ زیباتون فور میکنید و لینکِ چنل هاتون رو اینجا میفرستید.
به همراهِ لینکتون یک عدد از بینِ ۱۱ تا ۱۵۶ رو انتخاب میکنید و میفرستید.
من هم از سخن هایِ احمدکِ آیدا رو به علاوه صوت همون صفحه تقدیمتون میکنم✨.
تقدیمی هایِ زیباتون رو میتونید اینجا تحویل بگیرید.
ظرفیت هم نداره؛
به امید اینگور نشدن🕊💚.