✅ #یادداشت_رشد
📄 ابراهیم ۱۳۹۷؟
🔶 به مناسبت روز پژوهش
✴️ با شور و شوق خاص نوجوانی، تمام طول هفته را منتظرش بودیم. ما دهه هفتادیهای محلّه، حس و حال خوبی که از دیدن #فیلم_تاریخی «ابراهیم خلیلالله» عایدمان میشد، قابل مقایسه با گل کوچیک و هفتسنگ که به خاطرشان سر میشکستیم نبود؛ داستان واقعی آن، سبک ساخت آن و ... برایمان جذّاب بود.
🔹روزی از روزهای آن دوران که ازقضا دیر کرده بودم، به اواخر فیلم رسیدم. «... #نمرود با همان نخوت و غرور خاص خودش به همراه خدموحشم به سمت زندان میرفت؛ زندان که ساختمان نداشت، بلکه یک سیاهچاله نمور و تاریکی بود که چند میله را بهعنوان درب آن وصل کرده و قفلی به آن زده بودند. به زندانبان قدبلند و سیه چرده، دستور داد که درب زندان را باز کند. نمرود فریاد زد که: دو زندانی را بیاورید. یکی از زندانیان را با خنجری که در دست داشت #کُشت و دیگری را #آزاد کرد؛ سپس با یک حسّ پیروزی و تکبّر به همراهانش گفت: بروید به ابراهیم بگویید این من هستم که #زنده_میکنم و #میمیرانم...». کمی بعد هم آن قسمت سریال تمام شد.!
🔹حال بدی داشتم، نفهمیدم چه شد!
این سکانس فیلم برایم معمّا شد؛ فریاد نمرود که من زنده میکنم و میمیرانم و کلا داستان از چه قرار بود؟ مدتی درگیرش بودم؛ تا اینکه #داستان_حضرت_ابراهیم علیهالسلام را در قرآن دیدم (آیه مبارکه ۲۵۸ بقره). شاید همان معمّا و سؤال و در پی آن، درگیری فکری چند روزه در آن دوران، فهم گونهای از زندگی و سبک #راهبری و #کشورداری را در این دوران برایم رقم زده است؛ #سبک_راهبری_نمرودی یا فرعونی و #سبک_راهبری_ابراهیمی.
🔹 در یک جمله میتوان گفت داستان گفتگوی حضرت ابراهیم علیهالسلام با نمرود در مورد توهم « #خدایی_کردن » نمرود بود؛ بهطوریکه همه انسانها را در مقابل خودش #بدون_اراده میپنداشت. وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمودند «پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند»، نمرود پاسخ داد: «من زنده میکنم و میمیرانم» و برای اثبات این حرفش به زندان رفت و آن نقش را بازی کرد تا نشان دهد که زنده میکند و میمیراند؛ ولی وقتی حضرت فرمودند «اگر راست میگویی و خدا هستی، یک روز آفتاب را از مغرب بیاور»؛ اینجا بود که دیگر ناتوانیاش آشکار شد و بهت او را گرفت.
👇👇 #ادامه_مطلب 👆👆
✅ #یادداشت_رشد
📄 از نظام راهبری نمرودی تا نظام راهبری ابراهیمی در حکمرانی پژوهش
🔶 ابراهیم ۱۳۹۷؟
🔹با شور و شوق خاص نوجوانی، تمام طول هفته را منتظرش بودیم. ما #دهه_هفتادی های محلّه، حس و حال خوبی که از دیدن فیلم تاریخی «ابراهیم خلیلالله» عایدمان میشد، قابل مقایسه با گل کوچیک و هفتسنگ که به خاطرشان سر میشکستیم نبود؛ داستان واقعی آن، سبک ساخت آن و … برایمان #جذّاب بود. روزی از روزهای آن دوران که ازقضا دیر کرده بودم، به اواخر فیلم رسیدم. «… نمرود با همان نخوت و غرور خاص خودش به همراه خدم وحشم به سمت زندان میرفت؛ زندان که ساختمان نداشت، بلکه یک #سیاه_چاله نمور و تاریکی بود که چند میله را بهعنوان درب آن وصل کرده و قفلی به آن زده بودند. به زندانبان قدبلند و سیه چرده، دستور داد که درب زندان را باز کند. نمرود فریاد زد که: دو زندانی را بیاورید. یکی از زندانیان را با خنجری که در دست داشت #کُشت و دیگری را #آزاد کرد؛ سپس با یک حسّ پیروزی و تکبّر به همراهانش گفت: بروید به ابراهیم بگویید این من هستم که زنده میکنم و میمیرانم…». کمی بعد هم آن قسمت سریال تمام شد.! حال بدی داشتم، نفهمیدم چه شد!
🔹این سکانس فیلم برایم #معمّا شد؛ فریاد نمرود که من زنده میکنم و میمیرانم و کلا داستان از چه قرار بود؟ مدتی درگیرش بودم؛ تا اینکه داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام را در قرآن دیدم (آیه مبارکه ۲۵۸ سوره بقره). شاید همان معمّا و سؤال و در پی آن، درگیری فکری چند روزه در آن دوران، فهم گونهای از زندگی و سبک #راهبری و #کشورداری را در این دوران برایم رقم زده است؛ سبک راهبری نمرودی یا فرعونی و سبک راهبری ابراهیمی.
🔹در یک جمله میتوان گفت داستان گفتگوی حضرت ابراهیم علیهالسلام با نمرود در مورد #توهم «خدایی کردن» نمرود بود؛ بهطوریکه همه انسانها را در مقابل خودش #بدون_اراده میپنداشت. وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمودند «پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند»، نمرود پاسخ داد: «من زنده میکنم و میمیرانم» و برای اثبات این حرفش به زندان رفت و آن نقش را بازی کرد تا نشان دهد که زنده میکند و میمیراند؛ ولی وقتی حضرت فرمودند «اگر راست میگویی و خدا هستی، یک روز آفتاب را از مغرب بیاور»؛ اینجا بود که دیگر #ناتوانی_اش آشکار شد و بهت او را گرفت...
🔹ادامه مطلب در پیوند زیر:
🔗 rushd.ir/?p=2163
✍ #مجتبی_جوادی پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام
➖➖➖➖➖
✔️ مرکز رشد دانشگاه امام صادق (علیه السلام)
🌐 سروش ↙️
✅ sapp.ir/Rushdisu
🌐 ایتا ↙️
✅ eitaa.com/Rushdisu
🌐 بله ↙️
✅ ble.im/Rushdisu