eitaa logo
#دومین‌‌رویش(۷)
65 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
92 فایل
بود هدف ڪل دنیا ویرانے ایران ↻ سفت ایستادیم‌‌↯ و‌ اتڪا ڪردیم بہ ایمان...🍃 . . . °↯ارتباط باما↯° 🌻| @Ensan1402
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ ✅ | به مناسبت تولد شهید 🍃🌹🍃 🌺‍ " مِنَ المومِنینَ رِجالُ صَدَقوا ما عهَدُواللهُ عَلَیه فَمِنهُم مَّن قَضی نَحبَه وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلا" 🔻هزار و اندی سال بعد؛ پسری زاده شد؛ تا بعدها سپر امام زمانش باشد... 🔹 شاید الگوی او نیز در فداکاری و ایثار؛ باشد...! نقطه وصلش را کنار یافته بود روز درگیری داوطلبانه به قلبِ میدان زد...او از همه چیز دل بریده بود. سعید راه که نه؛ گویی پرواز می‌کرد به سمت ملکوت 🔸 کسی چه می‌داند! شاید آن زمان که به بالینش آمده بود، مثل سعیدبن‌عبدالله، از وفاداری اش پرسیده و پاسخ ارباب، لبانش را به لبخند آذین بسته باشد. سعید را کربلای آسمانی کرد 🔺 آری؛ "از مومنان مردانی هستند که به آنچه با خدا پیمان بستند صادقانه کردند. برخی از آنان پیمانشان را به سرانجام رساندند [به شهادت نائل آمدند] و برخی از آنان [شهادت را ] انتظار می‌برند و هیچ تغییر و تبدیلی در پیمانشان نداده اند." 🌺 میلادت مبارک؛ وفادار به عهد ( تاریخ تولد: ۱۹ شهریور ۱۳۶۹ / تاریخ شهادت: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵خانطومان سوریه) @Ruyesh2
🖼 رتبه خودكشی در جهان ▫️طبق گزارش سازمان جهانی بهداشت، آمار خودکشی در بین کشورهای جهان به ترتیب در جدول آمده است. @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهباشی و تاجزاده در دره پنجشیر😂 اعزام اولین اصلاح‌طلبان تیپ خاتمیون به افغانستان @Ruyesh2
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 به‌زودی دستورالعملهای طب سنتی در درمان و پیشگیری کرونا به عنوان دستورالعملهای درمانی ابلاغ می‌شود! ⭕️ عابدینی، دبیر کمیته علمی کووید۱۹: 🔹به توجه به نیاز به طب سنتی برای درمان تکمیلی یا در کشور، به زودی دستورالعملهای طب سنتی مانند سایر کمیته‌های علمی ابلاغ می‌شود. @Ruyesh2
🔺‏کسی یقه پاره نمیکنه؟ فقط برای برگزاری مراسم های محرم بعضیا یادشون میومد که هست؟ الان همه اینا که رفتن ، همه دو تا دوز واکسن رو زدن؟ اگه این تصاویر به جای کنسرت ابی از یه هیات بیرون میومد همتون کف توییتر خودتون رو شرحه شرحه نمیکردید؟ استاندارد دوگانه شاخ ودم نداره که! 💬امید محدث ➕ ‏از مراجع قانونی درخواست می‌کنم مسافران تمام پروازهای ورودی از را به مدت یک هفته و با هزینه خودشان کنند! 💬سیدمجتبی تقوی نژاد @Ruyesh2
یه آبمیوه گیری قدیمی ناسیونال نارنجی رنگ داریم؛ موقع کار کردن اگه بگیریش تموم گوشت تنتو آب میکنه. ولش هم کنی میره تو کوچه میفته دنبال مردم😂 @Ruyesh2
عجب برکتی داره این برکت😎 @Ruyesh2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕 رمان امنیتی خط قرمز ⛔️ یادم رفت بگویم... نام جهادی‌ام در سوریه سیدحیدر است. ابوعزیز می‌پرسد: کم لیلۀ هل تمکث؟(چند شب می‌مونی؟) -لدرجة أن تعبي يزول.(انقدر که خستگیم دربره.) در را کامل باز می‌کند، سرش را تکان می‌دهد و زیر لب می‌گوید: تعال. سرعۀ. وارد خانه می‌شوم. ابوعزیز گردن می‌کشد و نگاهی به بیرون می‌اندازد و در را می‌بندد. کوله‌ام را در می‌آورم. تازه یادم می‌افتد چقدر کمر و پاهایم درد می‌کند. ابوعزیز راهنمایی‌ام می‌کند داخل اتاق. جوانی ست حدودا بیست و چهار، پنج ساله؛ لاغر و ترکه‌ای و با چهره‌ای آفتاب‌سوخته. با مادرش زندگی می‌کند و کارش قاچاق انسان است؛ پول می‌گیرد و آدم‌هایی که از حکومت داعش ذله شده اند را منتقل می‌کند به مناطق دیگر سوریه که آزاد هستند. بماند که چطور ما با ابوعزیز ارتباط گرفتیم و اعتماد متقابل ایجاد کردیم تا کمکمان کند. تجدید وضو می‌کنم و به نماز می‌ایستم. پاهایم از درد غش می‌رود. نماز را که می‌خوانم، دیگر نمی‌توانم بیدار بمانم. اسلحه‌ام را در آغوش می‌گیرم و یک آرنجم را زیر سرم می‌گذارم. خوابیدن در منطقه جنگی، آن هم در خانه مردم بومی یعنی همین. باید مسلح و با چشمان باز بخوابی. *** صدای همهمه در سرم می‌پیچد و چشم باز می‌کنم. آفتاب کم‌کم خودش را از پنجره کوچک اتاق کشیده داخل. ساعتم، هشت صبح را نشان می‌دهد. هنوز خوابم می‌آید. کسی در اتاق نیست. می‌نشینم و گوش تیز می‌کنم. صدای جیغ و فریاد می‌آید. اسلحه را در دستم می‌فشارم و از جا بلند می‌شوم. صدا از بیرون است؛ اما چندان فاصله‌ای ندارد. از اتاق قدم به حیاط می‌گذارم. نگاهی به پرده اتاق مادر ابوعزیز می‌اندازم که مثل همیشه افتاده است و با نسیم تکان می‌خورد. در خانه نیمه‌باز است. با احتیاط، تا نزدیک در می‌روم و نگاهی به بیرون می‌اندازم. ابوعزیز را می‌بینم که با فاصله یکی دو متری، ایستاده و به صحنه درگیری نگاه می‌کند. درگیری میان یک پیرمرد عرب است و چند مامور داعش. پیرمرد نحیف‌تر از آن است که بتواند با داعشی‌ها دربیفتد؛ برای همین به التماس افتاده است. لباس یکی از داعشی‌ها را گرفته و سعی دارد با گریه و ناله، نگهش دارد؛ اما مامور داعش، با قنداق اسلحه به سینه‌اش می‌کوبد و عقب می‌رانَدَش. چند زن و بچه هم آن طرف‌تر ایستاده اند و ضجه می‌زنند. رد نگاهشان را می‌گیرم؛ می‌رسم به دختر جوانی که مچش در دست یک داعشی درشت‌هیکل مانده و دارد به سمت ماشین کشیده می‌شود. دختر گریه می‌کند و جیغ می‌کشد. خودش را روی زمین می‌اندازد و جیغ می‌کشد. به مردهای داعشی التماس می‌کند و جیغ می‌کشد؛ اما فایده ندارد؛ زورش نمی‌رسد که خودش را رها کند. شالش عقب رفته و موهایش کمی پیدا شده‌اند. مردم بقیه خانه‌ها هم ایستاده اند به تماشا. این مردم، ده سال است که به تماشا نشسته‌اند تا کشورشان به این روز بیفتد. ادامه دارد... @Ruyesh2