سلام ۰۰۰
برای آقا امام جواد علیه السلام
ای رایحه ی ِگُل ها ، ای ساحره ی ِ دلها
ای راوی ِ عاشورا ، سلام م م م ۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
ای نور ِ چشم رضا(ع) ، ای ماه ِ بدرُ و دُجا
ای دردم تو شفا ، سلام م م م ۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
ای باقی احمد(ص)، نور محمد(ص)
ساقی سرمد ، سلام م م م م ۰۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
ای معنی عصمت ، منبع رحمت
لیلی دولت ، سلام م م م م ۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
ای ناجی ِ دوران ، معنی ِ قرآن
والی ِ ایمان ، سلام م م م م ۰۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
ای زمزم ُ و گوهر ، حیدر ُ و کوثر
جان ِ پیمبر ، سلام م م م ۰۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
سلام ای عشق ُ و جوادم ، لحظه ی شادم
قند ُ و نباتم ، سلام م م م م ۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
سلام ای نقطه ی امکان ، شافی ُ و پیمان
منبع ِ ایمان ، سلام م م م م ۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
از نور ِ رضا(ع) گشته ، مشهد ، چه تماشایی
از مِهر ِ جواد ِ او ، ایران ، به چه زیبایی
گُل ، عرش به ما داده ، بر فرش بها داده
چون عطر رُخ ِ موسی(ع) ، عطری به رضا(ع) داده
آمد جواد(ع) ما ، آن رائحه ی گلها
جانی زِ دَم ِ جانان ، آن گرمی محفل ها
سلام م م م ۰۰۰ ، صلی الله علیک
سلام م م م ۰۰۰ ، صلی الله علیک
سلام ۰۰۰
صلی الله علیک۰۰۰
برای آقا امام جواد علیه السلام
حسن عبدی(ابوتراب)
🍃🌸السلام علیک یا جوادالائمه علیهالسلام🌸🍃
سلام ۰۰۰
ای رایحه ی ِگُل ها ، ای ساحره ی ِ دلها
ای راوی ِ عاشورا ، سلام م م م ۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
ای نور ِ چشم رضا(ع) ، ای ماه ِ بدرُ و دُجا
ای دردم تو شفا ، سلام م م م ۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
ای باقی احمد(ص)، نور محمد(ص)
ساقی سرمد ، سلام م م م م ۰۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
ای معنی عصمت ، منبع رحمت
لیلی دولت ، سلام م م م م ۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
ای ناجی ِ دوران ، معنی ِ قرآن
والی ِ ایمان ، سلام م م م م ۰۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
ای زمزم ُ و گوهر ، حیدر ُ و کوثر
جان ِ پیمبر ، سلام م م م ۰۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
سلام ای عشق ُ و جوادم ، لحظه ی شادم
قند ُ و نباتم ، سلام م م م م ۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
سلام ای نقطه ی امکان ، شافی ُ و پیمان
منبع ِ ایمان ، سلام م م م م ۰۰۰
صلی الله علیک ، صلی الله علیک
از نور ِ رضا(ع) گشته ، مشهد ، چه تماشایی
از مِهر ِ جواد ِ او ، ایران ، به چه زیبایی
گُل ، عرش به ما داده ، بر فرش بها داده
چون عطر رُخ ِ موسی(ع) ، عطری به رضا(ع) داده
آمد جواد(ع) ما ، آن رائحه ی گلها
جانی زِ دَم ِ جانان ، آن گرمی محفل ها
سلام م م م ۰۰۰ ، صلی الله علیک
سلام م م م ۰۰۰ ، صلی الله علیک
سلام ۰۰۰
صلی الله علیک۰۰۰
برای آقا امام جواد علیه السلام
حسن عبدی(ابوتراب)
🔴 اُلمپیک ۰۰۰
داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ
قسمت صد و نودم
۰۰۰ آخه تو چطوری تونستی اون نوچه رابط بین یدی ُو تیمسار رو بشناسی و تازه چطوری تونستی از او حرف بکشی ُ و بفهمی که او با چه کسی داخل اداره پلیس جاسوسه رابطه داره ، عمو جقله شروع کرد یه دُور با اون دو تا چشم بادومی ُو ریزش تک تک ما رو برنداز کردن ُ و پرسید : ببینم داش سرگرد ؟ همه اینا مرحمن دیگه نه ؟ جناب سرگرد خندید ُو گفت : آره داش جقله ؟ همه اینایی که اینجا هستن محرَم هستن ُو هیچ بیگانه ایی پیش ما نیست ، عمو جقله یه نگاهی به آقا غضنفر انداخت ُو پرسید : حتی' این داداش گَچیمون دیگه که رفته داخل قالب گَچ ؟ جناب سرگرد یه نگاهی به آقا غضنفر انداخت ُو گفت : بله جتی' این مرد گچی روی تخت راستش رو بخای اطلاعاتی که این آقا غضنفر ما از باند سیندرلا ُ و اون باغ رستوران داخل جاده کَن سولوقون ُ و اون سرگرد خدابیامرز داره بیشتر از ماست واسه همینه که ما انقدر ازش مراقبت میکنیم تازه برادر کوچیکترش هم سالها قبل گیر باند سیندرلا افتاده ُ و گُم شده ُ و ازش خبری نیست ، عمو جقله خندید ُ و گفت : بله می بینم که چقدر مراقبش هستید ، من که به این راحتی وارد اطاقش شدم ُ و یه نیم ساعتی هم واسه خودم داخل اطاقش جشن گرفتم راستی داش غضنفر حلال کن که من دو تا از اون کمپوت های گیلاست رو زدم به رگ حلال کن داشَم ؟ آقا غضنفر خندید ُ و گفت : حلال جونت داش جلیل ؟ ولی همه اش من دوتا کمپوت کیلاس داشتم که اونا رو واسه روز مبادا پس انداز کرده بودم خُوب خوش انصاف ؟ کمپوت سیب ُ و گلابی میخوردی چرا رفتی سُراغ اون دوتا کمپوت گیلاسی که من دوست داشتم ؟ عمو جقله خندید ُ و گفت : ببین داداش ؟ من از بچگی حسرت خوردن گیلاس رو داشتم خُوب گیلاس میوه از ما بهترون بود ُ و ما فقط اون رو پشت شیشه میوه فروشها اونم با قیمت زیاد میدیدم واسه همین ما بچه فقیرا همیشه حسرت خوردن گیلاس رو داشتیم هم حسرت خوردن گیلاس ُ و هم حسرت خوردن موز ُ و هم حسرت خوردن نارنگی ُ و خلاصه همه دوران بچگی ما حسرت بود حالا من عاشق اینم که میوه گیلاس رو بخورم ُ و هسته اون رو از دهنم فوت کنم بیرون ببین چند تا از گیلاسها داخل این ضرف مونده ، عمو جقله یه دونه از گیلاسها رو انداخت داخل دهنش ُ و وقتی اصل میوه رو خورد هسته اون رو با شدت فُوت کرد بیرون هسته گیلاس رفت ُ و رفت ُ و خورد به صورت جناب سروان افتاد روی زمین ، جناب سروان با عصبانیت زمین رو نگاه کرد ُ و گفت : راست میگه جناب سرگرد ؟ ببین چقدر هسته گیلاس اینجا ریخته ، آقا غضنفر خیلی جدی گفت : ببین داش جلیل من مطمئنم که قدرت باد فُوت شکم تو به قدرت باد فُوت شکم من نمیرسه بِده یه دونه از اون گیلاس ها بده به من تا بهت بگم که کِی میتونه هسته گیلاس رو به مسافت دورتری پرتاب کنه ، عمو جقله خندید ُ و گفت : باشه داش غضنفر ؟ مسابقه میدیم هر کِی باخت سه تا کمپوت گیلاس واسه برنده میخره ، همه ما داشتیم به حرفهای این دو نفر گوش میکردیم و یه نگاهمون هم به جناب سرگرد بود تا ببینیم چه عکس العملی نشون میده ، از همه ما بیشتر جناب سروان داشت حرص میخورد که چرا سرگرد یه برخورد جدی با این دو نفر نمیکنه ، آقا غضنفر یه دونه میوه گیلاس رو گذاشت داخل دهنش ُ و اول خوب خوب اصل میوه رو خورد ُ و بعد رو کرد به عمو جقله ُ و گفت : داش جقله آماده ایی ؟ هسته هر کجا افتاد علامت بزن ، عمو جقله خیلی جدی به طوری که انگار داخل مسابقه پرتاب وزنه اُلمپیک شرکت کرده یه گاردی گرفت ُ و خیلی محکم رو کرد به جناب سروان ُ و گفت : رضا جان ؟ میشه از زمین بازی بری کنار آخه میترسم هسته گیلاس بخور به شما ُ و این داش غضنفر ما دَبّه کنه ، جناب سروان که انگشت به دهن مونده بود با یه معصومیت خاصی خودش رو کشید کنار ُ و زمین بازی رو خالی کرد آقا غضنفر یه نفس عمیق کشید ُ و یه کمی اون رو نگه داشت ُ و بعدش با قدرت تموم هسته گیلاس رو فوت کرد ، هسته گیلاس رفت ُ و رفت ُ و نزدیکی دیوار اطاق افتاد زمین همه ما خیلی جدی ظُل زدیم به محل افتادن هسته حتی' جناب سروان هم داشت با دقت محل افتادن هسته رو نکاه میکرد عمو جقله یه نخ سیگار از جیبش درآورد ُ و به عنوان علامت گذاشت کنار هسته گیلاسی که آقا غضنفر فُوت کرده بود ُ و بعدش یه دونه میوه گیلاس از داخل ظرف برداشت ُ و انداخت داخل دهنش ُ و خیلی زود میوه اون رو خورد ُ و رفت اونطرف کنار تخت آقا غضنفر ایستاد ُ و یه نفس عمیق کشید ُو با تمام قدرت هسته گیلاس رو فُوت کرد هسته گیلاس از دهن عمو جقله دراومد ُ و پرتاب شد ُ و رفت ُ و رفت ُ و درست افتاد روی سیگار ُ و باعث شد که سیگار کمی جابجا بشه ، عمو جقله با دیدن این صحنه مثل بچه ها شروع کرد به هِل هِله کردن ُ و گفتن من بُردم ُ و من بُردم آش رشته رو من خوردم ، آقا غضنفر پرید وسط خوندن عمو جقله ُ و گفت : نخیرم شما نه تنها نبُردی بلکه خطا هم کردی چون هسته رو زدی ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
https://www.instagram.com/rzangane_1356?igsh=MWh5eXNqcXcycWgwMQ==
#خانواده_و_سوادرسانهای
باماهمراه باشید با تازهترین ها👇
📲به تنها کانال جامع تحلیلی، آموزشی و تخصصی خانواده و سواد رسانهای بپیوندید 👇
@Family_literacy
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❁﷽❁
عشق یعنی نام زیبای
#حسیــــــــــن
عشق یعنی نوکری پای
#حسیــــــــــن
عشق یعنی سرورت باشد
#حسیــــــــــن
عشق یعنی دم به دم گویی
#حسیــــــــــن
عشق یعنی روز و شب
با ذکر حق
زیرلب گویی حسینم یا حسینم
#یا_حسیــــــــــن
#صبحمان_بنامتان_متبرک🌤
#السلام_علےساڪن_ڪربلا✋❤️
🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
💡💡💡💡💡💡💡💡💡
🟢ثبت نام کارشناسی پیوسته بدون آزمون (صرفا بر اساس سوابق تحصیلی)
از ۳بهمن ۱۴۰۲ در سایت سنجش
🟢طلاب، غیر طلاب
برادران، خواهران
بدون محدودیت سنی
🟢تحصیل مجازی
آزمون حضوری در سراسرکشور
(بیش از ۱۴۰ مرکز آزمون)
🟢اساتید عالی
محتوای علمی دقیق
🟢 آموزش مجازی
کلاس آنلاین و آفلاین
کتاب و cd و فایل pdf
صوت و تصویر تدریس استاد
پیامگاه پرسش و پاسخ
🟢ارزان و مقرون به صرفه
تخفیف شهریه
تقسیط شهریه
وام تحصیلی
🟢مدرک معتبر وزارت علوم
🟢ثبت نام در سایت سازمان سنجش
بدون کنکور
اطلاعات بیشتر در لینک زیر👇
ikvu.ir/fa/node/540
روابط عمومی مرکز آموزش مجازی و نیمه حضوری موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 #میلاد_امام_جواد(ع)
♨️جود و سخاوت امام جواد علیهالسلام
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴بهترین #سخنرانی های روز
♨️ @Family_literacy
🔴 معلم ۰۰۰
داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ
قسمت صد و نود و یکم
۰۰۰ نخیرم شما نه تنها نبُردی بلکه تازه خطا هم کردی چون هسته رو درست زدی به هسته من و اون رو جلو انداختی پس یعنی من برنده ام ُو شما بازنده چون آلان هسته گیلاس من جلوتر از هسته گیلاس شماست ، هیچی بگو مگو بین دو نفر شرکت کننده مسابقه پرتاب هسته گیلاس بالا گرفت همه ما هم خنده امون گرفته بود و هم منتظر بودیم ببینیم که کَل کَل عمو جقله ُو آقا غضنفر به کجا میرسه که یه دفعه جناب سروان کم آورد ُو فریاد کشید : بَسه دیگه خسته ام کردید بابا جون تمومش کنید ، عمو جقله خیلی جدی گفت : نخیرم رضا جان اصلا" نمیشه ُو من بُردم ُو این شازده همین آلان باید دو تا کمپوت گیلاس واسه من بخره ، از اون طرف آقا غضنفر اون دست ُ و پای آویزون گچی اش رو هی تکون میداد میگفت نخیر من برنده شدم ُ و این داش جلیل داره جِر زنی میکنه ، من نگاه کردم دیدم جناب سرگرد داره میخنده و تا جناب سروان بهش نگاه میکنه قیافه جدی به خودش میگیره معلوم بود که جناب سرگرد داره از بازی پرتاب هسته گیلاس لذت میبره ، هم من و هم بابا روح اله یه لحظه همه دردهامون رو فراموش کرده بودیم ُ و داشتیم می خندیدیم ، بیچاره جناب سروان که دید نخیر این دو تا شازده کوتاه نمی یان دستش رو برد بالا ُ و داد زد : یه لحظه صبر کنید ُ و حرف نزنید ، اصلا" من میشم داور و اعلام میکنم که این بازی هنوز تموم نشده و یه نفر شرکت کننده دیگه به عنوان نفر سوم به مسابقه اضافه میشه اَگه اون نفر سوم مسابقه رو برد که شما دو نفر هر کدوم دو تا کمپوت گیلاس واسش میخرید ولی اگه اون نفر سوم هسته اش رو پشت سر شما انداخت من از جیب خودم واسه هر کدوم از شما دو تا کمپوت گیلاس میخرم ، عمو جقله ُ و آقا غضنفر با تعجب ظُل زده بودن به جناب سروان ُ و بِر ُو بِر داشتن سروان رو نگاه میکردن یه دفعه بابا روح اله خندید ُ و گفت : آقا جلیل ؟ آقا غضنفر ؟ پیشنهاد جناب سروان خیلی سخاوتمندانه اس من اگه جای شما بودم قبول میکردم چون در اون صورت اگه شما برنده بشید به جای دو تا کمپوت برای یه برنده چهار تا کمپوت جایزه میگیرید یعنی هر کدوم از شما دو تا کمپوت و این یعنی اینکه شما هر دو تاتون برنده شدید ، عمو جقله یه کمی سرش رو خاروند ُ و سکوت کرد ُ و بعدش گفت : باشه قبوله ، با شنیدن کلمه قبوله عمو جقله همه ما سرهامون رو برگردونیدیم تا ببینیم آقا غضنفر چی میگه که وقتی آقا غضنفر دید که همه ما بهش ظُل زدیم بیچاره مجبور شد قبول کنه ُ و گفت : من که میدونم من برنده میشم ُ و این چهار تا کمپوت واسه منه پس چرا قبول نکنم ولی جناب سروان اون نفر سوم شرکت کننده کِیه ؟ نکنه خود ِ شما هستی ؟ عمو جقله خندید ُ و گفت : نخیرم اینکه نمیشه داور که نمی تونه خودش مسابقه بده شرکت کننده سوم یا باید آقا روح اله باشه یا محمدحسن و یا این مامور دَم در ِ اطاق که من سرش کلاه گذاشتم ، جناب سروان خیلی جدی دوباره دستش رو برد بالا ُ و گفت : نخیر شرکت کننده سوم نه من هستم و نه اینهایی که شما ازشون اسم بردید بلکه شرکت کننده سوم خود ِ جناب سرگرده ، با شنیدن این حرف جناب سرگرد که تا اون موقع فقط داشت آروم میخندید یه هو عین اسپند رو آتیش از جاش پرید ُ و داد کشید : چی ؟ کِی ؟ من ؟ اصلا" حرفش رو نزن نخیر و نه ، سروان سرش رو به علامت آره بالا ُ و پائین کرد ُ و گفت : محمدهادی جان ؟ بله و آره ، هی سروان میگفت : رضا جان نه ، هی سروان میگفت : محمدهادی جان ؟ آره ، یه دفعه درب اطاق باز شد ُ و خاله مهری وارد اطاق شد ُ و بی مقدمه گفت : خُوب داداش ؟ من دوستام رو دیدم ُ و دارم میرم خونه تو هم لطفا" هر چه سریعتر محمدحسن رو ببر ُ و تحویل جناب پرفسور بده که داره دیر میشه ، جناب سروان تا چشمش به خاله مهری افتاد گفت : اِ ِ سلام خانم دکتر ؟ چه خوب موقعه ایی اومدید ، خاله مهری پرسید : چرا واسه چی جناب سروان ؟ سروان یه لبخند موزیانه ایی زد ُ و گفت : آخه جناب سرگرد برادرتون میخاد داخل یه مسابقه بزرگ شرکت کنه خوبه شما هم اینجا باشید ُ و هم بهش دلگرمی بدید و هم تشویقش کنید ، خاله مهری با شنیدن این حرف انگار بال ُ و پر باز کرده باشه با اشتیاق گفت : اِ ِ چه خوب باورم نمیشه آخه این داداش من همیشه از بچگی از مسابقه دادن میترسید ُ و ازش فرار میکرد ، جناب سرگرد تا این حرف رو از خواهرش شنید عین ماست وا رفت ُ و یه نگاه تیزی به سروان انداخت ُ و گفت : رضا جان داشتیم ؟ یکی طلبت ، حالا دیگه از عامل فشار واسه مجبور کردن من استفاده میکنی یادم باشه حتما" یه توبیخی واسط بنویسم ُ و بزارم داخل پرونده پرسنلی ات ، جناب سروان خندید ُ و سرش رو تکون داد ُ و گفت : ما اینیم دیگه جناب سرگرد ؟ سرگرد دوباره خندید ُ و گفت : خوبه زرنگ شدی معاون ؟ جناب سروان یه نگاهی به خاله مهری انداخت ُ و گفت : آخه نمیدونید معلم من یعنی جناب سرگرد معلم خوبی بوده ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
🔴 روحیّه ۰۰۰
داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ
قسمت صد و نود و دوم
۰۰۰ آخه نمیدونید معلم من یعنی جناب سرگرد معلم خوبی بوده ، خاله مهری با شنیدن این حرف یه لبخند ملیحی زد ُو تا اومد حرف بزنه جناب سرگرد پرید وسط حرفش ُو گفت : خُوبِه خُوبِه حالا دیگه لازم نیست خودت رو پیش این ُو اون شیرین کنی شکرپنیر ؟ خاله مهری پرسید : خُوب حالا این مسابقه چی هست ؟ امیدوارم مسابقه تیراندازی نباشه چون من گفته باشم که از همین آلان بدونید که داداش محمدهادی من اوله چون از بچگی هر وقت بابا یا مامانم میخواستن واسش اسباب بازی بخرن و تنها چیزی که این داداش من انتخاب میکرد تفنگ بود اونم از انواع ُو اقسامش و جالبه چند روز که میگذشت خودش با دستهای خودش دل ُو روده تفنگ رو میریخت بیرون ُو میگفت میخام یه تفنگ فضایی بسازم واسه همین هیچ کدوم از اون تفنگها تا حالا باقی نمونده ، با شنیدن این حرف خاله مهری باز همه ما زدیم زیر خنده ، جناب سروان همونطور که میخندید جواب داد : نه خانم دکتر ؟ مسابقه تیراندازی نیست ولی یه چیزی شبیه اونه ، خاله پرسید : مثلا" چی ؟ عمو جقله سریع تر از جناب سروان جواب داد : مسابقه پرتاب دیسک ، خاله مهری با تعجب پرسید : چی ؟ مسابقه پرتاب دیسک ؟ اونم اینجا داخل اطاق مگه میشه ؟ آقا غضنفر جواب داد : بله که میشه مخصوصا که اگر وزنه دیسکش هم هسته گیلاس باشه ، خاله مهری زد زیر خنده ُو پرسید : هسته گیلاس ؟ چطوری ؟ جناب سروان یه نگاهی به سرگرد انداخت ُو گفت : قرار جناب فرمانده هسته گیلاس رو با هوای فُوت داخل دهنش پرتاب کنه ، جناب سرگرد با غضب خاصی داشت سروان رو نگاه میکرد ُو یه جورایی با چشم و ابرو تهدیدش میکرد ، خانم دکتر تا این حرف رو شنید با اشتیاق خاصی رو کرد به جناب سرگرد ُ و گفت : آفرین داداش ؟ ببینم چیکار میکنی ، خُوب حالا جایزه برنده چی هست ؟ بابا روح اله خندید ُ و گفت : اَگه جناب سرگرد برنده بشه چهار تا کمپوت گیلاس جایزه میگره ، خاله مهری ذوق کرد ُ و گفت : اِ ِ چه خوب داداش از آلان گفته باشمکه یکی از اون کمپوتها ماله منه چون من کمپوت گیلاس خیلی دوست دارم ، من سریع گفتم : آره عمو ؟ منم گیلاس خیلی دوست دارم پس یکیش هم ماله منه ، بیچاره سرگرد مونده بود چی جواب بده تا اینکه یه هو جواب داد : لابُد یکیش هم ماله آقا روح اله است درسته ؟ جناب سروان تا بابا روح اله بخواد جواب سرگرد رو بده پرید وسط ُ و گفت : البته با محبتی که جناب سرگرد شما دارید حتما" یکیش رو میدید به آقا روح اله و خُوب منم که دوست صمیمی شما هستم ُ و میدونم که شما من رو خیلی دوست داری پس حتما" اون کمپوت چهارم رو هم میدید به من مگه نه ؟ جناب سرگرد یه چِش غوره به سروان رفت ُ و جواب داد : حتما" ، با این دسته گُلی که جنابعالی آلان به آب دادی از من جایزه هم میخای ؟ من اون کمپوت چهارم رو هم بدم به تو پس خودم غاغم ُ و نخودی دیگه نه آقا رضا ؟ جناب سروان خندید ُ و گفت : میدونستم شما خیلی مهربونی ُ و خیلی بخشنده ، سروان رو کرد به عمو جقله ُ و آقا غضنفر ُ و گفت : خوب باید قرعه کشی کنیم تا ببینیم چه کسی اول و چه کسی دوم و چه کسی نوبت سوم هسته اش رو پرتاب کنه اما چطوری قرعه کشی بکنیم ؟ عمو جقله سریع جواب داد این رو بسپار به من ، عمو جقله قوطی کبریتش رو از جیبش درآورد ُ و سه تا چوب کبریت ازش جدا کرد ُ و گفت : من دو تا از این سه تا چوب کبریت رو مِیشکنم هر کسی بتونه چوب کبریت کامل رو از بین انگشت های من بیرون بکشه آخرین نفر هسته اش رو پرتاب میکنه و هر کسی کوتاه ترین چوب کبریت رو از بین انگشت های من دربیاره اول پرتاب میکنه ، عمو جقله این رو گفت ُ و چوب کبریت های لای انگشتاش رو به سمت آقا غضنفر گرفت ، آقا غضنفر یکی از چوب کبریت ها رو بیرون کشید و همه ما دیدیم که آقا غضنفر کوتاه ترین چوب کبریت رو بیرون کشید و قرار شد آقا غضنفر اول نفر پرتاب کننده باشه ، بعد عمو جقله دو تا چوب کبریت دیگه رو به سمت جناب سرگرد گرفت و سرگرد یکی از چوب کبریت ها رو بیرون کشید و همه ما دیدیم که جناب سرگرد چوب کبریت کامل رو بیرون آورد پس قرار شد آقا غضنفر نفر اول باشه و بعد عمو جقله نفر دوم و بعد این دو نفر جناب سرگرد هسته گیلاس رو پرتاب کنن ، آقا غضنفر میوه گیلاس رو گذاشت داخل دهنش ُ و بعد اونکه میوه اش رو خورد هسته اون رو با تمام قدرت پرتاب کرد ، هسته رفت ُ و رفت ُ و یه کاشی مونده به دیوار اطاق افتاد زمین ، بعدش نوبت عمو جقله شد ، عمو جقله میوه گیلاس رو گذاشت داخل دهنش ُ و خودش رو آماده پرتاب کرد ، عمو جقله خیلی هنرمندانه یه نفس عمیق کشید ُ و بعدش با تمام قدرت هسته گیلاسش رو پرتاب کرد ، هسته گیلاس عمو جقله رفت ُ و رفت ُ و با سرعت خورد به دیوار اطاق ُ و حدود ده سانتی دیوار قرار گرفت ، تا اینجا عمو جقله اول بود ُ و آقا غضنفر دوم واسه همین عمو جقله واسه خُرد کردن روحیه جناب سرگرد شروع کرد به ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❁﷽❁
عشق یعنی نام زیبای
#حسیــــــــــن
عشق یعنی نوکری پای
#حسیــــــــــن
عشق یعنی سرورت باشد
#حسیــــــــــن
عشق یعنی دم به دم گویی
#حسیــــــــــن
عشق یعنی روز و شب
با ذکر حق
زیرلب گویی حسینم یا حسینم
#یا_حسیــــــــــن
#صبحمان_بنامتان_متبرک🌤
#السلام_علےساڪن_ڪربلا✋❤️
🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
💡💡💡💡💡💡💡💡💡