15.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیلی بانوان ضعیف الحجاب به گوش دشمن از متروی میدان فردوسی✊️
🌟همزمان با تولد ۴۴سالگی انقلاب🌟
اینجا ایستگاه عاشقیست❤
منتظر کولاک تیم «مثل هانیه» در ایام نیمه شعبان باشید 🥰✌️
✅به بروزترین کانال جامع تحلیلی آموزشی تخصصی خانواده و سواد رسانه ای بپیوندید👇
@manjahadiam
خدایی مختار حق هم داره ربع پهلوی رو به مناظره دعوت کنه، حداقل مختار تو سریالش 5 سال حکومت کوفه رو تو رزومهش داره، کشتن چهارتا شمر و عمرسعد تو سابقه مبارزاتی داره. ربع پهلوی چی داره؟
راستی جالبه بدونید مختار الان کاناداس و شغلش راننده بیمارانه😖
سواد رسانه ای را جدی تر بگیریم
#جهاد_تبیین
#جنگ_رسانه_ای
#سواد_رسانه_ای
#زود_باور_نکنیم
#زود_بازنشر_نکنیم
#زود_قضاوت_نکنیم
✅به بروزترین کانال جامع تحلیلی آموزشی تخصصی خانواده و سواد رسانه ای بپیوندید👇
@manjahadiam
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موهبتی که فقط به امت پیامبر مکرم اسلام دادهاند
#موهبت_الهی
✅به بروزترین کانال جامع تحلیلی آموزشی تخصصی خانواده و سواد رسانه ای بپیوندید👇
@manjahadiam
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
هدایت شده از (ابوتراب)
کانگرو۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت صد و نود و ششم
۰۰۰ واسم خیلی خیلی سخته که رفتنشون رو ببینم ، محمد همونطور که اَشک چِشمهاش رو پاک میکرد گفت : حسن جان ؟ من بیشتر نگران تو هستم چون خود ِ تو هم چند وقتیه نور بالا میزنی یکی رو میخاد که مراقب تو باشه ، من یاد خوابم افتادم ُ و به خودم گفتم : محمد من ؟ یکی از اونها که داخل خواب از آب زمزم سقا خونه خورد تو بودی من میدونم که تو زودتر از من شهید میشی ولی روم نمیشه بِهت بگم ، ولی میدونم این نور شهادت رو که تُو صورت من می بینی در حقیقت بازتاب نور شهادت صورت خودته ، بی اختیار محمد رو دوباره بغل کردم ُ و شروع کردم های های گریه کردن ، یه هو مهدی بخشی به ما نزدیک شد ُ و گفت : هان چه خبره دارید دل میدید ، قلوه میگیرید بچه ها به خدا از اینجا یه بوی خوشی میاد نامردا عطر ُ و ادوکلن می زنید ُ و به ما نمی گید ، خیلی نامردید من این دفعه برم مرخصی با خودم هف هش ده تا عطر با بوی مختلف میارم و هر روز جلوی شما یکیش رو به خودم میزنم ُ و جلوتون مانور میدم ُ و دلتون رو آب میکنم ، محمد خندید ُ و گفت : به خدا مهدی جان ما عطر ُ و اودکلن نزدیم ، ما هم نمی دونیم این بوی خوش از کجاست ، راستی مگه تو میخای بری مرخصی ؟ من هم پرسیدم : آره ؟ اون هم موقع نزدیک شدن به شب حمله ، مهدی خندید ُ و گفت : آلان که نه ولی دیشب خواب دیدم ساکم رو بستم و دارم میرم زیارت امام رضا(ع) راستش رو بخاید بعد حمله میخام برم تهران ُ و مادرم رو بردارم ُ و ببرم مشهد ، من یه نگاهی زیر چشمی به محمد انداختم ُ و بُغض کردم ، محمد طوری که مهدی نبینه به من اشاره کرد که چیزی نگو ، و من سکوت کردم ، یه هو صدای بی سیم بلند شد : (حسن حسن ؟ کریم) محمد فوری رفت سُراغ بیسیم جواب داد : (کریم کریم ؟ حسن) بگوشم ، حاج آقا کریمی از اون ور بیسیم گفت : حسن جان شنیدم دیوارا موش داره موشم گوش داره ، نگران شدم این موشا کار دستتون نَدن ، به حاجی بگو هر چه سریع تر قضیه موشا رو حل کنه اَگه مشگلی پیش اومد ما کمکش می کنیم ، همین موقع حاج آقا قلعه قوند اومد و با اشاره پرسید : کِیه ؟ من کنار گوش ِ حاجی گفتم : آقا کریمیه ، داره راجب حفره موشا صحبت میکنه ، داره میگه این قضیه رو زودتر مشخص کنید ، یه هو چند لحظه صدا بیسیم قطع شد و چند لحظه بعد دوباره وصل شد ، کریم از اون ور بیسیم گفت : انگار موشا دارن رو موج می رقصن حواستون باشه ، حسن جان ؟ به حاجی بگو که طوفان نزدیکه حتما" باید در ُ و دیوار ُ و سوراخ ها رو بپوشونه وگرنه آب تُوش نفوذ میکنه به تراب گفتم که چیکار کنید تا مطمئن بشید ، اَگه تونستم یه مار کبری' واسه خوردن موشا واستون میفرستم خداحافظ ، حاج آقا کریمی بیسیم رو قطع کرد و محمد شروع کرد پیام رو واسه آقا قلعه قوند ترجمه کردن ، یه ساعتی که گذشت ابوتراب هم اومد ، و تمام پیام رو کامل واسه آقا قلعه قوند توضیح داد ، جمشید پرسید : خُوب حاج آقا کریمی اَگه می خواست اینها رو ابوتراب بیاد و به ما بِگه پس چرا از بیسیم استفاده کرد ؟ محمد گفت : ببین جمشید جان ؟ حاج آقا کریمی میخواست با این کارش عراقیا رو امتحان کنه و بفهمه که اونا چقدر اطلاعات از ما دارن واسه همین بود که بیسیم زد و زمانش رو هم زیاد کرد تا بفهمه بعثی ها رو موج ما سوارن یا نه ، جمشید پرسید : واسه چی ؟ محمد گفت : بعد این پیام اَگه خبری یا آتیشی رو ما باشه ، ستاد می فهمه که مَقر ما لُو رفته و دیگه نمی تونه رو اینجا حساب کنه ، من داشتم دقیق به تحلیل محمد گوش می کردم ُ و تُو دلم بهش آفرین می گفتم ، که حاج آقا قلعه قوند رو کرد به من ُ و گفت : حسن جان بهتره با مهدی ُ و جمشید بِرید و یه بار دیگه این خانم موش جمشید و این حفره موش رو امتحان کنید ، ابوتراب یه نگاهی به ما انداخت ُ و گفت : راستی بچه ها حاج آقا کریمی گفت موش نماد ِ و نشان قوم یهود و اسرائیلی هاست خیلی مراقب باشید ممکنه همین موشه هم کار خود ِ منافقای نوکر اسرائیل باشه ، جمشید خندید ُ و گفت : این یعنی چی ؟ آخه موش چطوری میتونه نشانه باشه ، من گفتم : ببین جمشید جان بعضی کشورها و قومیت ها واسه خودشون نشونه دارن که مردم دنیا با اون نشون اونها رو میشناسن مثلا" نشون ما ایرانی ها شیر و یوزپلنگه و نشون کشور هند مار کبری' ، یا نشون استرالیا کانگرو یا امریکا عقاب یا کشور کانادا خرس ، محمد در تائید حرف من ادامه داد که البته جمشید جان همه این نشونه ها که بعضی روی پرچم و بعضی روی سکه ُ و پول ُ و لباس آرتش یه کشور حک میشه معنای خواستی واسه مردم اون کشور داره ، یه هو مهدی خندید ُ و گفت : مثل نشان موش که نماد رِندی ُ و موزی گری ُ و بدجنسی ُ و آدم کُش بودن اسرائیله و این هم به همه دنیا ثابت شده که این کشور غاصب و بچه کُش و بی دینه ، جمشید به خاطر خانم موشه ناراحت بود ولی زیاد به روش نمی آورد ، ما سه تا دوباره۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
هدایت شده از میلاد خورسندی
🚨مواظب هکرهای اجتماعی باشید!!!
📲#هک_اجتماعی یا مهندسی اجتماعی نوعی هک کردن است که در آن سخت افزار یا نرم افزارِ کاربری شما به تسخیر هکرها در نمیآید ، بلکه ذهن شماست که تسخیر میشود و در نتیجه ، آن کاری را انجام میدهید که فرد هک کننده از شما میخواهد!
👺در این روش هکر با زیرکی تمام فردِ مورد نظر خود را تحت فشار روحی قرار می دهد و سپس از طعمهی خود میخواهد که طبق روشی که او میگوید ، عمل کند. مثلا میگوید ؛ 1⃣حساب بانکی شما مسدود شده است ، 2⃣یا اخطاریه از قوهی قضائیه دارید 3⃣یا برندهی جایزهای گرانبها شدهاید 4⃣یا حساب کاربری شما در حال مسدود شدن دائمی است و پس از قرار گرفتن شما در یک حالت هیجانی یا اضطرابی ، از شما میخواهد #سریعاً برای رفع مشکل یا دریافت جایزه ، پیامکی که هم اکنون برایتان ارسال شده را برایش بفرستید ،یا مثل تصویر بالا🔺 یک اپلیکیشن روی تلفن همراه خود نصب کنید!
⚠️باید بدانید که آن پیامک ، در حقیقت یا کد ورود به حساب کاربری شماست و یا رمز دوم حساب بانکی شما برای سرقت ازحساب میباشدو آن اپلیکیشنی که این نوع هکرها درخواست نصب آن را دارند ،یک بدافزار برای سرقت اطلاعات موبایل شماست!
📍به دو نکته توجه کنید : ۱.ابلاغیه های قضایی در سامانهی ثنا یِ افراد درج میگردند و در شبکههای اجتماعی ابلاغیهای ارسال نمیشود. ۲.تمام اکانت های رسمی مجموعهی پیامرسان ایتا دارای تیک آبی و اصالت هویت در کنار اسمشان هستند ، پس به هر اکانتی که ادعا کرد از پشتیبانی ایتا با شما تماس گرفته ، اطمینان نکنید!
✍ میلاد خورسندی
هدایت شده از Emad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❁﷽❁
با یاحُسیـن عشقوڪلامآفریدهاند
هر صبح را براے سلام آفریده اند
وقٺےڪہشاهکشوردلهاشدیحُسیـن
ما را بہ افتـخار غلام آفریده اند
#السلام_علےساڪن_ڪربلا✋❤️
#صبحم_بنامتان🌤
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
💡💡💡💡💡💡💡💡💡
هدایت شده از Sabze_Ghaba2002
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دقت گوش بفرمایید
هدایت شده از امیررحمان زنگنه
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴 حتما ببینید
من یــه دوستی دارم !
دلش میخواد با دوست من، دوست بشه!
دوست داره با خونواده تـو مانوس بشه💚
به مناسبت ایام ولادت امام حسین(ع)
رونمایی از کلیپ #عزیزم_حسین۲
📌✅️به بروزترین کانال جامع تحلیلی آموزشی تخصصی خانواده و سواد رسانهای بپیوندید 👇
@manjahadiam
هدایت شده از امیررحمان زنگنه
🔊ما شاید پیچیدگی اوضاع را هنوز درک نکرده ایم!!!
🔻دیروز در یک جمع ۷-۸ نفری از خواص جامعه بودم. فردی از جمع بخاطر درک شرایط موجود فتنههای جاری ، به نحوهی شهادت جزرآورِ یکی از مدافعان امنیت کشور توسط داعش وطنی اشاره کرد و از آن جمعیت ، ۴ نفر بجای متنبّه شدن و درک لزوم مقابله با حربههای دشمن و جدی بودن جهاد تبیین در این روزها ، که دشمن در این ایام به دنبال به سکوت کشاندن انقلابیون و خواص و افزایش آتش #جنگ_شناختی خود است ، شروع به شوخی کردن با نحوهی شهادت آن شهید کردند! آنجا بود که یاد حدیثی از مولا امیرالمومنین علی (علیه السلام) افتادم که میفرمایند؛
«کسی که به هنگام یاری ولیّ (رهبر) خود، بخوابد با لگد دشمن از خواب بیدار خواهد شد.»
🔻آری... بعضی از ما [حتی برخی خواص] در خواب غفلت سیر میکنیم و شاید #جهاد_تبیین را شوخی گرفتهایم!!!
✍ میلاد خورسندی
✅️به بروزترین کانال جامع تحلیلی آموزشی تخصصی خانواده و سواد رسانهای بپیوندید 👇
@manjahadiam
https://eitaa.com/joinchat/3063087120C3a2fb95cd3
هدایت شده از (ابوتراب)
نارنجک بی ضامن۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت صد و نود و هفتم
۰۰۰ما سه تا دوباره قرقره نخ ریسمان نایلونی رو به اضافه مقداری غذا برداشتیم و رفتیم نزدیک حفره ، جمشید با غذایی که آورده بود خانم موشه رو از حفره کشید بیرون و مهدی بخشی نخ ریسمان نایلونی رو بست به کمر موش و اون رو روونه حفره موش کرد ، ایندفعه نخ ریسمان قرقره سی متری کشیده شد و ده دقیقه بعد مهدی شروع کرد به کشیدن نخ ریسمان و به من ُ و جمشید گفت که نخ ریسمان سنگین شده بهتره شما دو نفر برید و دورتر وایسید ، من و جمشید رفتیم و ده متری دورتر منتظر شدیم ، من واسه اینکه بهتر بتونم حفره موش رو ببینم دوربین رو گرفتم جلوی چشمم و زُوم کردم رو دهنه حفره ، مهدی به آرومی ریسمان رو می کشید و مراقب بود که ریسمان نایلونی جدا نشه وقتی انتهای ریسمان به دهنه حفره نزدیک شد من دیدم به جای موش یه نارنجک به سر ریسمان بسته شده خوب که دقت کردم دیدم نارنجک ضامن نداره و داد زدم : جمشید ؟ این یه نارنجک بدون ضامنه که به صورت تله انفجاری به ریسمان آویزون شده ، دوتایی بلند داد زدیم مهدی ؟ مراقب باش اون یه تله انفجاریه ، مهدی دست ُ و پاش رو گُم کرده بود ، بلافاصله تا همه تله انفجاری از داخل حُفره خارج شد مهدی که خیلی ترسیده بود بدون اینکه ریسمان رو رها کنه خودش رو پرت کرد عقب و افتاد روی زمین ، من داشتم از پشت دوربین با گریه این صحنه تلخ رو میدیدم ، عقب رفتن مهدی باعث شد گِره مهار دستگیره انفجار نارنجک بی ضامن باز بشه و نارنجک آماده انفجار بشه ، من تا اومدم داد بزنم که مهدی مراقب باش آلان نارنجک منفجر میشه مهدی دستپاچه شد و افتاد رو زمین و خودش رو به حالت نشسته کشید عقب ولی دیگه دیر شده بود و یه دفعه نارنجک منفجر شد ُ و من صدای آخ گفتن مهدی رو شنیدم ، دود سیاهی به آسمون رفت ُ و چند تا تیکه سنگ به طرف ما پرتاب شد ، من و جمشید بلند شدیم و به طرف مهدی بخشی دوئیدیم ، صدای انفجار باعث شد که آقا قلعه قوند ُ و ابوتراب ُ و محمد به سمت ما بیان موج انفجار مهدی رو چند متری عقب تر پرتاب کرده بود ، ما وقتی به بالای سر مهدی رسیدم صورت مهدی غرق خون بود و از درد به خودش می پیچید ، من سر مهدی رو آروم گذاشتم رو زانوم و شروع کردم با چفیه ام صورت خونین مهدی رو پاک کردن جمشید پائین پای مهدی نشسته و مثل آدمهای شوکه شده بلند بلند گریه می کرد نزدیکی انفجار نارنجک به مهدی باعث شده بود که موج انفجار و ترکش به چشم های مهدی آسیب بزنه و هر دو تا چشم خونریزی داشت صورتش رو که پاک کردم یه نگاهی به بَدنش انداختم چندتا ترکش به جاهای مختلف سینه و شکمش اصابت کرده بود ولی پاهای مهدی سالم بود محمد تا رسید نشست کنار من و شروع کرد به بررسی وضعیت مهدی ، من یه نگاهی به محمد انداختم ُ و با اشاره پرسیدم : چطوره ؟ محمد با ناامیدی سرش رو تکون داد ُ و واسه اینکه جمشید رو آروم کنه گفت : خُوبه آسیب زیادی ندیده خوب میشه ان شاء الله ، بعد رو کرد به جمشید ُ و گفت : جمشید جان سریع برو و کوله کمکهای اولیه رو بردار بیار ، جمشید بدون هیچ حرفی بلند شد و دوئید ، ابوتراب ایستاده بود و داشت نگاه می کرد و اَشک می ریخت ، مهدی از شدت درد پاهاش رو به روی خاک شلمچه می کشید ولی ناله نمی کرد الان که دارم اون صحنه رو واسه شما می نویسم مثل اینه که کنار مهدی بخشی ایستادم و دارم اونچه رو که می بینم واستون می نویسم ، یه نگاه به لَب های مهدی انداختم دیدم از شدت درد داره لب هاش رو با دندوناش می کَنه ولی ناله نمی کنه خون از لَب هاش جاری شده بود اشاره کردم به محمد که نگاه کن این بچه جنگ ُ و جبهه با این همه درد باز سعی می کنه کاری بکنه که ما روحیه امون رو از دست ندیم ، آروم گفتم : مهدی جان ؟ صِدام رو میشنوی ؟ صدای خِر خِر گلوی مهدی به من ُ و محمد که یه کمی از کمکهای اولیه سر در می آوردیم نشونه این بود که مهدی خونریزی داخلی داره و ریه اش آسیب دیده و نمی تونه خوب نفس بکشه گریه ام گرفت یه نگاه به حاج آقا قلعه قوند ُ و ابوتراب انداختم دیدم دارن گریه میکنن ، محمد انگشتش رو گذاشت داخل دست مهدی ُ و گفت : مهدی جان ؟ اَگه صِدام رو میشنوی انگشتم رو فشار بِده ، من یه نگاهی به دست مهدی کردم ُ و دیدم مهدی آروم انگشت های دستش رو حرکت داد ، محمد آروم دهن مهدی رو باز کرد و سعی کرد خون داخل دهن رو تخلیه کنه تا شاید مهدی بتونه راحتر نفس بکشه و حرف بزنه من تا خواستم مهدی رو برگردونم تا خون های داخل دهن بیرون بریزه محمد اشاره کرد این کار رو نکن چون بدن مهدی هم شکستگی داره هم خونریزی و یه جوری به من فهموند که بیشتر از این نباید مهدی رو اذیت کنم ، محمد سر چفیه رو کرد داخل دهن مهدی و سعی کرد خون های داخل گلو رو خارج کنه دیدم لب های مهدی داره تکون می خوره و انگار دیگه لب هاش رو با دندون نمی کَنه ، دستش رو گرفتم تو دستم و گوشم رو آروم بردم کنار دهنش۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
هدایت شده از Emad
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❁﷽❁
با یاحُسیـن عشقوڪلامآفریدهاند
هر صبح را براے سلام آفریده اند
وقٺےڪہشاهکشوردلهاشدیحُسیـن
ما را بہ افتـخار غلام آفریده اند
#السلام_علےساڪن_ڪربلا✋❤️
#صبحم_بنامتان🌤
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
💡💡💡💡💡💡💡💡💡