ای کاش زانو هام رمق داشت ؛
داداش .. ای کاش بدنم یه ذره جون داشت ..
میدونید اینکه میگن ، از رویِ ناقه ها خودشونو انداختن نرسیده به قبر ..
شاید دیده باشید زائرای اربعین ، ۱۴۰۰تا عمود ... می آمدن ، می آمدن ..
دیگه از عمود ۱۰۰ به بعد اونایی ک پیاده رفتن میدونن
دیگه پاهات مالِ خودت نیست ..
دیگه این ۱۰۰ تا عمودِ آخر پاهاتُ میکِشی رویِ زمین ... هی به رفیقت میگی :
صبر کن ، بِشین یه ذره استراحت کن ، میگه دیگه طاقت ندارم ، بزار برسیم ..
بهش میگی :
ده دقیقه .. یه ذره آب بخور ، یه ذرّه جون بگیر ... میگه نه ... تا نِگام به حرم نیوفته نمیشینم .. این هزار و چهارصد .. همچین که نگاهش به حرم میافته شاید دیده باشی تا میرسیدن از دور ، گنبد و گلدسته را میدیدن ، همه با صورت می افتادن .. همه داد میزدن .. حسین .. حسین .. هنوز صدایِ خواهرش میآد ...
ای تشنه لب ... جانِ زینب ... حسین ..