◉عܣـܥِیߊܝߊܝ̇ߺـ◉
شیش ماه از این ماجرا میگذره یه روز میبینن پیرمرد اومد یه کلید گذاشت روی میز و گفت بفرمایید این کلید خونمه حالا دیگه هرکاری میخواید بکنید!