ثواب زیارت قبر امام حسین علیه السلام(19) عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ بِنْتِ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: روایت حسین نوه ی دختری أَبو حَمْزَه ثُمالِي که گوید خَرَجْتُ فِي آخِرِ زَمَانِ بَنِي مَرْوَانَ إِلَى زِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع اواخر حكومت بنى مردان بود كه من براى زيارت قبر حضرت حسين بن علىّ عليهما السّلام از شهر كوفه خارج شدم مُسْتَخْفِياً مِنْ أَهْلِ الشَّامِ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى كَرْبَلَاءَ در حالى كه از اهل شام پنهان مى‏داشتم تا به كربلاء رسيدم. فَاخْتَفَيْتُ فِي نَاحِيَةِ الْقَرْيَةِ در کنار روستا خود را مخفی کردم حَتَّى إِذَا ذَهَبَ مِنَ اللَّيْلِ نِصْفُهُ تا اینکه نصف شب شد أَقْبَلْتُ نَحْوَ الْقَبْرِ به سمت قبر رفتم فَلَمَّا دَنَوْتُ مِنْهُ زمانی که به سمت قبر رسیدم أَقْبَلَ نَحْوِي رَجُلٌ مردی به طرف من آمد فَقَالَ لِي انْصَرِفْ مَأْجُوراً به من گفت : برگرد ، مأجور باشی. فَإِنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ توی نمی توانی خود را به قبر برسانی! فَرَجَعْتُ فَزِعاً برگشتم در حالی که فریاد و فزعی از ترس داشتم حَتَّى إِذَا كَادَ يَطْلُعُ الْفَجْرُ أَقْبَلْتُ نَحْوَهُ تا اینکه فجر [فجر کاذب] طلوع کرد رفتم سمت قبر حَتَّى إِذَا دَنَوْتُ مِنْهُ خَرَجَ إِلَيَّ الرَّجُلُ همینکه رسیدم آن مرد به سمت من آمد فَقَالَ لِي يَا هَذَا إِنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ به من گفت نمی توانی به قبر نزدیک شوی فَقُلْتُ لَهُ عَافَاكَ اللَّهُ گفتم خدا تو را سلامت نگه دارد وَ لِمَ لَا أَصِلُ إِلَيْهِ چرا نمی توانم به سمت قبر برسم وَ قَدْ أَقْبَلْتُ مِنَ الْكُوفَةِ أُرِيدُ زِيَارَتَهُ در حالی که من از کوفه به قصد زیارت امام حسین علیه السلام آمدم فَلَا تَحُلْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ پس بین من و اربابم حائل و مانع نشو عَافَاكَ اللَّهُ خداوند سلامتی به تو دهد وَ أَنَا أَخَافُ إِنْ أَصْبَحَ و این در حالی هست که من می ترسم صبح شود فَيَقْتُلُونِّي أَهْلُ الشَّامِ إِنْ أَدْرَكُونِي هَاهُنَا و اهل شام مرا اینجا ببیند و مرا بِکُشند قَالَ حسین ، نوه دختری ابوحمزه ثُمالی گوید: فَقَالَ لِيَ آن مرد به من گفت اصْبِرْ قَلِيلًا کمی صبر کن فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع سَأَلَ اللَّهَ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ چرا که حضرت موسی بن عمران (علی نبینا و اله و علیهما السلام) از خداوند متعال خواست تا او را اذن و اجازه زیارت امام حسین علیه السلام بدهد فَأَذِنَ لَهُ خداوند متعال هم به ایشان اذن دادند فَهَبَطَ مِنَ السَّمَاءِ پس از آسمان به زمین فرود آمدند فِي سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ با هفتاد هزار مَلَک و فرشته الهی فَهُمْ بِحَضْرَتِهِ مِنْ أَوَّلِ اللَّيْلِ این ملائکه از اول شب ، همراه حضرت موسی بن عمران (علی نبینا و اله و علیهما السلام) هستند يَنْتَظِرُونَ طُلُوعَ الْفَجْرِ منتظر طلوع فجر هستند ثُمَّ يَعْرُجُونَ إِلَى السَّمَاءِ تا به آسمان بروند قَالَ فَقُلْتُ لَهُ حسین ، نوه دختری ابوحمزه ثُمالی گوید: به آن مرد گفتم فَمَنْ أَنْتَ عَافَاكَ اللَّهُ خداوند تو را به سلامت نگه دارد ، توکیستی؟ قَالَ أَنَا مِنَ الْمَلَائِكَةِ آن مرد گفت : من از ملائکه هستم الَّذِينَ أُمِرُوا بِحَرَسِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع وَ الِاسْتِغْفَارِ لِزُوَّارِهِ همان ملائکه ای که مأمور به حراست و نگهبانی از قبر امام حسین علیه السلام و استغفار به زوار آن حضرت هستند. فَانْصَرَفْتُ وَ قَدْ كَادَ أَنْ يَطِيرَ عَقْلِي لِمَا سَمِعْتُ مِنْهُ حسین ، نوه دختری ابوحمزه ثُمالی گوید: برگشتم در حالی که با شنیدن این حرف ها از آن مرد نزدیک بود عقل از سرم برود قَالَ حسین ، نوه دختری ابوحمزه ثُمالی گوید: فَأَقْبَلْتُ لَمَّا طَلَعَ الْفَجْرُ نَحْوَهُ زمانی که فجر(صادق) طلوع کرد به سمت قبر رفتم فَلَمْ يَحُلْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ أَحَدٌ کسی بین من و قبر حائل نشد فَدَنَوْتُ مِنَ الْقَبْرِ وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ نزدیک قبر شدم و بر امام حسین (علیه السلام) سلام دادم وَ دَعَوْتُ اللَّهَ عَلَى قَتَلَتِهِ و از خدا خواستم لعن و نفرین بر قاتلین امام حسین علیه السلام را خواستم وَ صَلَّيْتُ الصُّبْحَ نماز صبح را خواندم وَ أَقْبَلْتُ مُسْرِعاً مَخَافَةَ أَهْلِ الشَّامِ. با خوشحالی برگشتم در حالی که از مردم شام ترسناک بودم ابن قولويه، جعفر بن محمد(م 367 ه ق)، كامل الزيارات ؛ ص: 111- نجف اشرف، چاپ: اول، 1356ش.