▫️
یه گرگ و شتری به خاطر بالا بودن اجارهها، مشترکا یه خونه رو اجاره کرده بودن. هر روز صبح بچههاشون رو توی خونه میذاشتن و خودشون میرفتن دنبال تهیهٔ غذا.
یه روز که گرگ زودتر و دست خالی برگشته بود، یکی از بچهشترها رو خورد. وقتی سر و کلهٔ شتر از دور پیدا شد، گرگ زود جلو دوید و در حالی که سعی میکرد توی صداش نگرانی پیدا باشه، گفت: رفیق یکی از بچههامون نیست.
شتر با هول و ولا گفت:
از بچههای من یا بچههای تو؟
گرگ قیافهٔ حق به جانبی به خودش گرفت و گفت:
باز که از اون حرفا زدی! ما که بنامون بر "وفاق" بود. من و تو نداره؛ یکی از بچههای "ما".
شتر که هیچوقت این قدر قانع نشده بود؛ دیگه چیزی نگفت و زندگی همچنان به خوبی و خوشی ادامه پیدا کرد؛ فقط بدیاش این بود که هر چند وقت یک بار یکی از بچهشترها کم میشد؛ و شتر ناراحت میشد؛ امّا چون عوضش "وفاق ملیشان" سر جاش بود. چیزی نمیگفت.
امیرالمؤمنینعلی(عليهالسّلام):
كَثرَةُ الوِفاقِ، نِفاقٌ.
وفاقِ زياد، [نشانه] نفاق است؛
(غرر الحكم، ۷۰۸۳)
مراقبت لازم هست تا
وفاق ملّی، به نفاق ملّی تبدیل نشود،
و الاّ جای جلّاد و شهید به راحتی عوض خواهد شد.