کاروان رفتوبه غربتجمله مارا جاگذاشت
بار سنگین امانت را به دوش ما گذاشت
یاوران باوفا رفتند و ما تنها شدیم
میکده خالی مرابا دردخود تنها گذاشت
بعد یاران ما شدیم درشهرخود حتی غریب
هرکه آمد روی خون پاک آنها پا گذاشت
ما همان آحاد پرشورو توان سابقیم
محتسب درابتدای نام ما منها گذاشت
در غیاب یوسف کنعان که شد زندان مصر
نورچشمی را درون صندوق شورا گذاشت
آنزمان نامحرمی پیدا نبوده بين ما
رفته آن پیر مرادم راه خودرا واگذاشت
تو شنیدی انقلاب فرزند خود را میخورد
اینچنین نامحرمان را منصب بالا گذاشت
با رفیقانی که دریک کاسه بوده دستشان
کاسهلیسان را برای منصب و دعوا گذاشت
تاحقیقت گم شود درپشت این رنگ و ریا
کشتی بیناخدا را گوشهٔ دریا گذاشت
امشب از فرط غم وحسرت ندارم حال خوش
مژدگانی میرسد اما چرا فردا گذاشت
دردل طوفان نباشد صلح با سوداگران
یار ما آمد به یاری بهر او آیا گذاشت
عباس یزدی
#طوفان
https://instagram.com/TofanSora
eitaa.com/Tofansara ایتا
T.me/TofanSora
🌪
@TOFANSORA
#طوفانسرا