[بخشدوم...]
سیلوزلزلهبیتابشمیکرد.فکروخیال
گرفتاریمردمخوابوخوراکراازاو
میگرفت،لباسجهادبهتنمیکردودلبه
کوهوبیابانمیزد.اومیدانستدرمواقع ضرورتدرسوبحثوتکلیفعوض
میشود.
آرماندرسوجهادرابہخوبیباهمجمع
کردهبود.اینکهتشخیصبدهیدرحجره
بنشینییامیانگلولایسیلابباشیدرسی
بودکهازمرادشامامخامنهایگرفتهبود.
قدروارزشاعمالوبزرگیوکوچکیکارها
امریستکهفقطخداآنرامیداند.وبایدکه
دیدهنشویمچونآنکهبایدببیندمیبیند.
ایننکاتمهم،همیشهسرلوحهامور
آرمانبود.
اومیدانستکاربایدبرایخداباشد،
بزرگوکوچکیاشاصلامهمنیست.
برایهمینبودکهوقتیشبقدر،
مهدکودکهیأتاحتیاجبهنیروداشت
بیدرنگپذیرفتکهاحیاءآنشبراتا
سحردرکنارهیاهویکودکانسپریکند.
اصلاهرجاکهکاریبودبهدور
ازخودنماییآرمانرامیشدآنجاپیداکرد.
خواهکنارچندبچهیپرسروصداباشد،
خواهوسطسیلابوآوارزلزله...
#شهید_ارمان_علی_وردی
#آرمان_عزیز