چگونه این همه اندوه را در سینه جا دادی؟! برای روی پا ماندن، به خون و درد، پا دادی؟! گرفته ذهن کارون را خروش جنگ‌هایی که یکی بعد از یکی، در سینه‌ی آزرده جا دادی شکوه نخل‌های سرفراز بی سرِ مینو... تو با نیزارهایت مرز ایران را صفا دادی اگر چه گوشه‌ی این خاکِ غیرت‌خیز جا داری ولی صدها جگرگوشه، تنِ از سر جدا دادی جدا گشتی اگر چندین و چندین بار از میهن نمی‌دانست اهریمن که تو «شهری خدادادی!» الهه @A_Hashemii