منم دبستان که میرفتم کلاس داشت ک بجای شلوار فرم مدرسه شلوار لی بپوشیم.چون مامانم اجازه نمیداد منم شلوار جینمو میذاشتم تو کیفم تو کوچه شلوار عوض میکردم ینی فکر کنین لخت تو کوچه.یه بارم حین این عملیات پیرمرد همسایمون رسید.گاهی وقتا هم میخواستم درس بخونم میرفتم تو کوچه پارچه پهن میکردم درس میخوندم حالا خونمونم بزرگ بودا.سال سوم دبستانم که بودیم معلم رو انشا نوشتن خیلی حساس بود و اگه نمینوشتیم دعوا میکرد بغل دستی من انشا ننوشته بود گفت توروخدا بده ک من از تورو بخونم منم بهش دادم وسط کار معلم گفت آفرین انشات خیلی خوبه.منم پاشدم گفتم خانم اجازه انشا منه .معلمم دوستمه انداخت بیرون از کلاس😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• کلاس سوم که بودم تو کلاس هرکی که شلوع میکرد یا درس نمیخوند تامعلم بدبخت میخواست بچه ها تنبیه کنه من پامیشدم و ازبچه ها دفاع میکردم!میگفتم چرا دعواش میکنی و گناه داره ننوشته که ننوشته وخلاصه هرروز جنجال داشتیم!چقدر مامانم میومد مدرسه و توخونه دعوام میکرد ولی فایده نداشت من وکیل وصی مدرسه بودم،تاسالها بعد هروقت میدیدمش میگفتم منو میشناسی میگفت تاعمر دارم تورو یادم نمیره😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•