بادایی کوچیکم خیلی صمیمی بودم.یه بارک رفتیم خونه مامان بزرگم داییم اومد جلودر اونوریه عالمه ازرفیقاش.خواستم خودمو باحال نشون بدم تاباداییم دس دادم یدونه زدم توگوشش گفتم چطوری دایی...اونم نامردی نکرد محکم خوابوندتوگوشم گف بارآخرت باشه روم دس بلندمیکنی...بی جنبه😒😒😒😒😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• من عاشق عینک بودم همش الکب میگفتم چشمم نمیبینه ک برام عینک بخرن تو مدرسه هم وقتی برای سنج چشم اومدن همه چپ و راستارو یکی درمیون غلط گفتم تا اطلاع دادن خونمون ک منو ببرن پیش متخصص و‌چشمم ضعیفه رفتیم تو‌مطب و یکی دو تا غلط میگفتم یکی درست تا اینکه دکتر بعد معاینه ب بابام گفت دخترتون فیلم بازی کرده ی کتک حسابی خوردم از بابا جان اخرشم عینکی نشدم😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•