دست همگي درد نكنه كلي خنديدمممم و حالا خاطرات جاهلي من رفته بوديم باغ يكي از فاميلا و كلي درخت ميوه داشت حالا اونجا همه فامیل بودن و خواستم توجهشو جلب كنم رفتم از درخت بالا و با يك دست عين ميمون پادراز اويزون شده بودم و لبخند ژكوند ميزدم كه مثلا من خيلي ورزشكارم و يهو شاخه شكست عين بز پرت شدم كف باغ ديگه همونجور پشتمو كردم و رفتم سمت خانوادم ✅يه بار ديگه سوار تاپ بودم خونه مانان بزرگم و همه فاميل بودم هي خودمو بيشتر تكون ميدادم و تاپ ارتفاع بيشتري ميگرفت و بلند داد ميزدم ببينيد من چقدر بالا رفتم يهو همه ديدن من كلا نيستم با مخ اومدم زمين زنده ام البته هنوز 🤪🤪🤪 ✅خاطره بعدي مال زمان ابتدايي بود الكي با دوستم اسماي اجق وجق رو خودمون ميزاشتيم و ميدويديم و همو صدا ميكرديم اين وسطا يه لنگه از دمپايي داغونمو در مياوردمو ميگفتم واي من با پاي پياده اومدم و پام داغونه و الكي لنگ ميزدم تا خونه كه توجه همسايه ها رو جلب كنم هيييي كلا كمبود توجه داشتم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•