به وقت
#خاطرات عقد
سلام
آقا من اومدم خاطره عقد دوستم رو تعریف کنم 😁
آقا آخری اسفند ما خبر دار میشیم این دوستمون میخواد عقد کنه بعد آقا این دوست ما خییلی مذهبیه و برای عقدش مولودی خون دعوت کرده بود 😒
اول مراسم همه چیز عادی بود
عروس و داماد وارد تالار شدن دف زن ها رفتن جلو شروع کردن به دف زدن و عروس و داماد هم وارد شدن داماد رفت بیرون فامیل های داماد ضبط رو روشن کردن و دوباره مادر عروس اومد همه رو جمع کرد مولودی خون شروع کرد به خوندن دوباره فامیل های داماد آهنگ گذاشتن
اینبار مادر بزرگ عروس بلند گو رو گرفت و گفت ما نمیخواهیم تو مراسممون گناه باشه
تیر آخر جایی بود که اومدن هدیه هاشون رو بدن 😂
وقتی همه هدیه هاشون رو دادن خانواده داماد دوباره وولوم... 😂🤦🏻♀
مادر عروس به دوستم میگفتم من اگه گذاشتم اینا عروسی بگیرن🤣
چند روز بعد هم خبر رسید که عروس و داماد تو ماشین به خاطر آهنگ دعواشون شده🤣🤣
تو رو خدا اول سر همه چیز به توافق برسید بعد مراسم بگیرید
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•