به وقت
#خاطرات بله برون
من تو بله برون دختر عموم خیلی کوچولو بودم شاید ۵سال
بعد رفته بودم سر وقت شیرینیا
که باید برای مهمونا میاوردن
تا تونستم خوردم
در حد مرگ😂😂
میخواستم بترکممم
چون شیرینی خیییلی دوست داشتم
و چون شیرینی برای بچه ضرر داره
کلا محدود بودم
وقتی شیرینی هارو دیدم هیچ کس اونجا نبود بالای پله ها مثلا قایم کرده بودن
من تا تونستم خوردم بقیه رو هم پودر وله کردم.
وای خدا یادم میاد خندم میگیره
بعد عموم منو دید
از پایین پله ها ی کفش پاشنه بلند زنونه که مال مهمونا بود
محکم پرت کرد سمت بالا
که منو پیشته کنه
منم جاخالی دادم
پاشنه کفش شکست😂😂😂
الان ۲۲سالمه
اما تا ۴،۵ سال پیش
شیرینی میدیدم حالم بد میشد بخدا
الان تازه ۴،۵ ساله شروع کردم به خوردن شیرینی
من خودم دخترم
همهی پسر بچه ها و همون داداش عروس رفته بودن تو کوچه
منم در حیاط رو روی اینا بستم
همه تو خونه سر گرم جشن بودن
این طفلیام اون بیرون دستشونم به زنگ در نمیرسید
وقتی رفتن آوردنشون همه گریه میکردن
شب بود ترسیده بودن😂
چه دورانی داشتیم ای
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•