۲ با کمک خدا و درمان های دکترا تونستم یکم کمرم رو صاف کنم و حالم بهتر شد حداقل دیکه وقت خودم رو صاف میکردم کمرم درد نمیگرفت اما دکتر خیلی بهم تاکید کرد که اصلا و ابدا نباید کار سنگین انجام بدم چند سالی گذشت و دیگه کم کم کمرم داشت بهتر میشد تا اینکه همسرم دچار یک بیماری نادر شد به حدی که توان انجام کارهای شخصیش رو نداشت چون مغزش بیمار شده بود عین ی بچه کوچیک شده بود مجبور شدم تمام‌کارهاش رو انجام بدن حتی رسیدگی به کارهای شخصی همسرم به مرور که همزمان با بهبودی همسرم و بهتر شدنش کمر من درد گرفت، به حدی درد میکرد که حتی قرص مسکن هم جوابگو نبود