#قضاوت ۳
یا حرفتون دهن به دهن بپیچه؟ هیچ کس هیچی نگفت و همه نگاهم کردن تا اینکه خونه شون تکمیل شد و اومدن توش، اسم زنش مریم بود زن خیلی ارومی بود خیلی دلم براش میسوخت احساس میکردم در حقش ظلم شده به مرور زمان که همسایه مون رو شناختم متوجه شدم که خیلی خوب نمی تونه حرف بزنه زن خوبی بود و خیلی خوب صحبت نمیکرد کارهاش رو خیلی کند انجام میداد همه میگفتن این عقب موندست و مشکل داره انگار زندگی نداشتن جز اینکه ببینن این کیه و چیکاره هست؟ کم کم با هم صمیمی شدیم متوجه رفتارهای خاصش شدم یکی دوباره هم برام تعریف کرد که توی خونه هیچ کاری انجام نمیده و شوهرش و تنها پسرش که حدود ۲۴ ساله بود کارها رو میکنن میگفت من اگر دلم بخواد غذا درست می کنم دلم نخواد نمیکنم خودمو درگیر کارای زندگی روزمره نمیکنم ی جورایی سرخوش بود
ادامه دارد
کپی حرام