بهار ۲
تصمیم گرفتم اگر حدسم درست باشه و مادرش تحریکش میکنه تا دعوا کنیم برم به پدر شوهرم بگم. شب که خوابید بی صدا بیرون رفتم. گوشیش رو برداشتم و روی اسم مادر شوهرم زدم.صفحهی مجازیش رو باز کردم. نوشته بود. رو سفیدم کردی. شیرم حلالت. حقا که پسر خودمی. قبل از اینا همسرمنوشته بود ماموریت انجام شد قربان و ایموجی خنده زده بود. ویس بالاش رو باز کردم. حدسم درست بود. موقع داد و بیدادش ویس گرفته بود و برای مادرش ارسال کرده بود. از شدت ناراحتی احساس میکردم از صورتم حرارت بالا میاد.
فردا صبح گفتم پاشو ناهار بریم خونهی مادرت. از خدا خواسته قبول کرد. رسیدیم خونشون. طبق معمول مادرش تحویلم نگرفت.دنبال لحظهای بودم که با پدرشوهرم حرف بزنم. پدرشوهرم روبروم نشست تا اومدم حرف بزنم گفت عروس شنیدم میخوای بین مادر و پسر جدایی بندازی! اینو بدون اگر قراره کسی حذف بشه اون تویی نه مادرش. انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم. گفتم خدا نکنه پدر جان. من دست مادرجون رو هم می بوسم که چنین پسری رو تربیت کرده. برای اینکه بیشتر حرصم بده تاییدی سرش رو تکون داد و گفت بایدم اینطور باشه. از تنها راهم نا امید شدم. اما آدمکوتاه اومدن نبودن. دنبال راه دیگه ای گشتم...
ادامه دارد
اللهم العجل لولیک الفرج💐
ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/Adreknee