میم مثل مادر ۳
دستم از هر طرف بسته شد. دلم میخواست دنبال مادرمبگردم ولی نمیتونستم از خونه بیرون برم. یه روز دلم رو به دریا زدم و به خواهر نامادریم گفتم گفت به کسی نگو کمکت میکنم. بهش امید بستم و با آدرس هایی که دادم شروع کرد به گشتن.
برای اینکه اعتماد پدرم رو به دست بیارم خودم رو پشیمون نشون دادم بر خلاف میلم بهش گفتم اون اگر مادر بود منو رها نمیکرد بره. موفق شدم فریبش بدم. کمکم اجازه داد بیرون برم. با خواهر مادر ناتنیم انقدر گشتیم تا بالاخره آدرسش رو پیدا کردیم.
هیجان زده رفتم جلوی در خونهش زنگ زدم وقتی در رو باز کرد از تعجب داشتم مبمردم. زنی که از اول ابتدایی تو مدرسه دیده بودمش تا روزی که دیپلم گرفتم روبروم بود
اللهم العجل لولیک الفرج💐
ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/Adreknee