۲ کارشناسی مدیریت داشت. خیلی هم سربه زیر و مومن به نظر می اومد. تک پسر بود و پدرش رو تو کودکی از دست داده بود. وقتی رفتن پدرم که خیلی خوشش اومده بود و می‌گفت مرد زندگیه مادرمم نظر مثبتی داشت اما میگفت تازه اومدن باید بپرسیم کجا میشستن تا بریم تحقیق. بعد از تحقیقاتی که کردن همه نظرشون مثبت بود. اما به نظر من خیلی پسر جدی بود و خشک به نظر می اومد من خودم مقید بودم اما فکر میکردم این پسره که حالا میدونستم اسمش محمد هادی هست خیلی غیرتی و متعصب باشه و محدودم کنه. برای همین تعلل کردم و کلی فکر کردم. اما هرکار کردم دلم نیومد روی حرف پدر و مادرم حرف بزنم‌برای همین به پدرم گفتم بابا شما مطمئنید؟ من جوابم فقط نظر شماست. بابام گفت من چند بار باهاش صحبت کردم پسر خوبیه مطمئن باش‌اما نظر آخر باخودت. کلی فکر کردم وآخر گفتم باشه بابا هرچی شما بگید وقتی مادر محمد هادی زنگ زد پدرم گفت نظر ما مثبته مراسم بله برون برگذار شد همونطور جدی و خشک. آزمایشات و خرید حلقه با مادرامون رفتیم. هی زیر چشمی نگاهش میکردم. ❌کپی حرام