۵ هر چی التماسش کردم نداد که نداد منم شدم ی ادم اس و پاس از ناراحتی میخواستم‌بمیرم مخصوصا که بریز بپاشش رو برای خواهرم میدیدم بهم گفت بیا برای من کار کن قبول نکردم با کمک پدر زنم دوباره سرپا شدم بهم پول قرض داد زنمم پس انداز زیادی داشت و من بی خبر بودم اونم بهم داد و با چندتا وام سنگین که مدر زنم‌برام جور کرد تونستم دوباره سرپا بشم و از اولمم بهتر شدم مادرمم چند سال بعدش تمام اون پولارو به باد داد اما من دیگه سمتش نرفتم گفتم بهم خیانت کردی و کاری باهات ندارم الان خداروشکر وضعم از قبل بهتره اما همه رو خوب شناختم خواهرم که سر شکایت شوهرش خوبی های من رو نادیده گرفت و هر چی خواست بارم کرد مادرم که اموالمو بالا کشید و همسرم و پدرش که پشتم بودن خداروشکر که زود همه رو شناختم