از شنیدن خبر شوکه شدم وصورتم خیس اشک شد نجمه همه ماجرارو برای پدر و مادرش تعریف کرد خانوادش از شنیدن داستان زندگیم ناراحت شدن همگی به خونه نجمه اینا برگشتیم بعدازیک هفته استراحت باکمک وکیل خانواده نجمه وپدرش پیگیرکارهای طلاق شدم غیابی شدم بامدرک های که از کتک زدن واعتیادکمال داشتم طلاق گرفتم وبعدازیک ماه خط وگوشیم رو روشن کردم بادیدن حجم بالای تماس ازدست رفته وپیام های که روی صفحه گوشی بودند پیام هارونخونده حذف کردم شماره های خانواده م رومسدود کردم و سعی تلاش خانواده نجمه برای تماس گرفتن باخانواده م بی فایده بود
به کمک پدر نجمه ونجمه داخل یه تولیدی مشغول کارشدم باحمایت خانواده نجمه درسم رو ادامه دادم چند روزی بیشتر به عید نوروز نمانده بود که پدر نجمه صدام زد و همراه نجمه به از اتاق بیرون رفتم به اتاق پدر نجمه رفتیم پدر نجمه بعد از پرسیدن حالم و کار و درس دانشگاه گفت دخترم این حرفای که میخواهم بهت بزنم برای آینده و خوشبختیتته فکرنکنی میخوام از پیش ما بری از شنیدن حرفای پدرنجمه استرس گرفتم وگفتم حاجی میشه زودتر بگید چی شده ؟دخترم امروز مدیر تولیدی که اونجا کارمیکنی باهام تماس گرفت تو رو برای یکی از تاجرهای پارچه خواستگاری کرد گفت چند وقت پیش چندتا ازبازاری ها مهمونش بودن وقتی شما رواونجا میبینن ازشما خوششون میاد حالا بشین فکرات روبکن هرتصمیم ی که گرفتی برای من قابل احترامه وهرجوابی که بدی بهشون میگم