غرور زیبایی ۴ وقتی رسیدم خونه منتظر بودم مادرش زنگ بزنه به مادرم و همه چیز رو بگه و عذرخواهی کنه برای همین ریز و درشت رفتارم را جلوی پدرم برای مادرم تعریف کردم مادرم تشویقم کرد و گفت بهترین کار رو کردی اما پدرم سرزنش و ملامتم کرد و گفت که اونا دیگه دنبال تو نمیای مطمئن بودم میان یک روز گذشت دو روز گذشت سه روز گذشت و هیچکس نیومد دیگه داشتم از غصه می‌مردم مادرم گفت به جهنم که نیومدن بزار یه خواستگار بهتر زنگ زد بهشون گفت و که دخترم جوابش منفیه مادر سعید گفت اتفاقا جواب ما هم منفیه اینطور که معلومه دختر شما همه چیز رو روی پول حساب می‌کنه پرداخت این پول‌ها برای ما کار سختی نیست اتفاقاً خیلی هم آسونه اما یه همچین دختری به درد خانواده ما نمی‌خوره تماس رو قطع کرد و وقتی که مادرم بهم گفت چرا گفتم دنیا روی سرم خراب شد سعید بهترین موقعیت بود که من می‌تونستم چشم فامیل رو کور کنم اما از دستش دادم به خاطر محرمیت موقتی که بینمون بود توی کل فامیل پیچید که من یک بار نامزد کردم و پس دادم دیگه همه به چشم بیوه به من نگاه می‌کردند هیچکس هم خواستگاریم نمی‌اومد ۳ سال از این قضیه گذشت و من واقعاً ناراحت بودم خیلی می‌سوختم اشتباهاتم جلوی چشم‌هام میومد. مادرم مقصر اصلی بود که یه کاری کرده بود من فکر می‌کردم این زیبایی باعث میشه که من از دیگران برتر باشم توی اون سه سال خیلی به اشتباهاتم فکر کردم یک روز که از خونه بیرون رفته بودم سعید رو دیدم خوشحال با دختری قدم می‌زد