#حسادت ۳
بهشون حسودیم شد بیشتر به اینکه دوستم رو ازم گرفته برای همین شروع کردم از زنا پیش فرشید بد گفتن اما در کمال تعجب دیدم فرشید گفت ای بابا زنای مردم چه مرگشونه؟ زن من خوبه حتی ی نگاه الکی هم به کسی نمیندازه فرشید خیلی بهم اعتماد داشت همینم باعث شد منو ببره خونشون خواستم از طریق ی سری توجه کردنای زیر پوستی به زنش توجهش رو جلب کنم اما زنش اصلا وا نمیداد چندین و چند بار تلاش کردم هر بار که میرفتم عادی برخورد میکرد ولی پوشیده تر بود و چندبار از عمد جلوی من به فرشید ابراز علاقه کرد تا اینکه ی روز ی جا تنها دیدمش به رسم ادب سلام کرد و منم ول نکردم نمیخواستم فرصتی که شاید اخرین فرصتم بود رو از دست بدم