🏴رسول خدا صلّی الله علیه و آله و قتلگاه سیّدالشهداء علیه السلام🏴 از امِّ سلَمه مروى است که: ▪️رسول خدا شبى از ما غائب شد در مدّت طويلى و سپس آمد به نزد ما، و ديديم آن حضرت گردآلود و با موهاى ژوليده مراجعت کرده و در يک دست خود چيزى دارد که انگشت ها را بسته است. عرض کردم: يا رسول الله چرا شما را بدين وضع پريشان غبارآلود و ژوليده مى بينم؟ ▪️حضرت فرمود: در اين وقت مرا سير دادند به محلّى در عراق که نامش کربلاست، و مَصرع حسين فرزند من و جماعتى از فرزندان اهل بيت مرا به من نشان دادند، و من شروع کردم که خونهاى آنانرا جمع کنم، و بيا اينک خون ها در دست من است؛ ▪️و دست خود را بسوى من باز کرد و فرمود: بگير اينها را و محفوظ نگاهدار! من خونها را گرفتم و توجّه کردم ديدم شبيه خاک قرمز رنگ است؛ در شيشه اى نهادم و سر آن را بستم و محفوظ داشتم. ▪️چون حسين از مکه به طرف عراق حرکت کرد هر صبح و شب من شيشه را ميگرفتم و مى بوئيدم و براى مصيبت آن حضرت ميگريستم. ▪️چون روز عاشوراى از محرّم، همان روزى که حسين در آن روز شهيد شد، من در آن شيشه نگاه کردم، در اوّل صبح آن خاک قرمز بحال خود بود، و چون در پايان روز نگاه کردم ديدم تبديل به خون تازه شده است 📚 «معادشناسی» ج ۳ ص ۱۱۹ از «ارشاد» شیخ مفید 🆔 @nooremojarrad_com