🔸سال آخر دبیرستان بود. شب با یه مهمون غریبه اومد خونه. 🔹بهش شام داد و حسابی ازش پذیرایی کرد. می‌گفت: "ازشهرستان اومده. تو تهران آشنایی نداره. فردا صبح اداره‌ی ثبت کار داره، بعد میره." 🔸دلش نمی‌آمد کسی گوشه‌ی خیابون بخوابه. #شهید_حسن_باقری #درس_اخلاق @Afsaran_ir