✍قلم را آغشته به خون دل مي‌کنم و با خط سرخ مي‌نويسم... مي‌نويسم از دلي که قرن‌ها خون است. از دلي که قرن‌ها داغدار است... مي‌نويسم از کسي که خلوتش را داغ کربلا آتش زده... از کسي که نجوايش « الهي بحق الحسين» است... از کسي که صبح تا شب خون مي‌گريد... ✍آري از غريب دشت حجاز مي‌نويسم، از خيمه نشين دل زهراي غريب، از مهدي (عجل الله تعالي فرجه) از سکوت خيس از اشکش، از گلوي پر از بغضش، از شال مشکيش، از «امن يجيب» خواندنش، از وا عما و يا ابالفضل گفتنش، از تنهايي شب‌هايش در دل صحرا و کوه ها، از غروب روزهايش با غم و درد، از هایش در کربلا... مولای خوبم، سخت است حتي تصور دردت در يک ثانيه؛ آقا جان ذره‌اي از بي تابي‌ات را حس کرده‌ام... و تمام قطره‌هاي خون دلم به جوش آمده است... ☝️و... حالا مي‌فهمم حق با توست، اگر گفته‌اي شب تا صبح بر مصائب کربلا مي‌گريي، حق با توست... وقتي که به انتقام خون خدا با نغمه يا "لثارات الحسين" بر مي‌خيزي. به اميد روزي که فرياد « انا الحق » لرزه بر اندام همه ظالمان ناحق اندازد، و با ظهورت در کربلا گريه کنيم و سينه بزنيم...! الـ‌هے‌آمین الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج