بهار آمده، این را پرنده گفت به من
بهار آمده چشم درختها روشن
بهار! میشنوی؟ توی خانه حبس شدیم
بیا برای ملاقات، پشت این روزن
شنیدهام ز پرنده که سفرهات پهن است
شنیدهام که دمیده دوباره گل به چمن
دوباره زنده شده کوه و برفش آب شده
لباس سبز به تن کرده و دریده کفن
نسیم، آب چکانده به روی صورت خاک
شده ز خواب زمستان بلند، دشت و دمن
بدون آن که نگهبانِ باغ بو ببرد
رسیده جام عقیقی ز ارغوان به سمن
بهار! خاطرهی خوب و شاد! میبینی
رسیدهایم به فصل بلا و غم دیدن
دوای این ریه یاس است، بوی یاس بیار
اگر دوباره مسیرت گذشت از این برزن
پرنده! باد صبا! دشت! دره! دامن کوه!
به او دهید پیام مرا دهن به دهن
#محمدسجاد_حیدری
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha