توی برنامه‌ی زندگی پس از زندگی، یکی از تجربه‌گرها میگفت: وقتی میخواستم به کالبدم برگردم، سه نفر جلو راهمو گرفتن. یکی‌شون به دیگری گفت این هرچی باشه چهار قطره اشک توی عزای ما ریخته. تجربه‌گر تاکید میکرد من اصلا گریه کردن رو عیب میدونستم و حتی یادمم نبود گریه کردم تاحالا ولی اونها یه کار خوب(بخوانید بهانه برای لطف کردن) پیدا کردن. ماها شاید فراموش کنیم چیکار کردیم ولی اونا خیلی خوب یادشونه. احساس میکنم بی‌خودی دنبال انجام کارهای بزرگ بودم، شاید سعادت واقعی در کارهایی باشه که به چشم نمیاد و حتی برعکس؛ دلشکستن‌های کوچکی که به چشم نمیاد... '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎💚✨'    ᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽ 🆔@BarayeAgaahi