✂️ برشی از یک کتاب مکه ، مدینه ، بصره ... دمشق . آیا در این زنده ای باقی نمانده است که سِحر شیطان او را از خویشتن نربوده باشد ؟ آیا کسی هست که روحِ خویش را به شیطان نفروخته باشد ؟ وامحمدا ! چرا هیچ دستی و عَلَمی از هیچ جا به یاری حق بلند نمی شود ؟ آیا همه دست ها را بریده اند ؟ زبان ها را نیز ؟ پس چرا هیچ فریادی به دادخواهی بر نخاسته است ؟ امام حسین از روز جمعه سوم شعبان که به مکه رسیده است تا هشتم ذی الحجه که مکه را ترک خواهد کرد ، چهار ماه و چند روز در این شهر توقف داشته است ... چهار ماه و چند روز . نه ، واقعه آن همه شتاب زده روی نداده است که کسی فرصت اندیشیدن در آن را نیافته باشد ... و با این همه ، از جز ندایی بر نخاست . ما کوفیان را بی وفا می دانیم ، مظهر بی وفایی ، و این حق است ؛ اما آیا نباید پرسید که از کوفه گذشته ، چرا از مکه و مدینه و بصره و دمشق نیز دستی به یاریِ حق از آستین بیرون نیامد جز آن هفتاد و چند تن که شنیده اید و شنیده ایم ؟ اگر نیک بیندیشیم ، شاید انصاف این باشد که ! 📚 فتح خون ، مرتضی آوینی ، ص ۳۰ 🔰 کانال برشی از یک کتاب : http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed