شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_هفتاد_چهارم دوباره سرش را بین دستانش میگیرد ‌ دلم برایش می سوزد ،به این زودی
دلسوزانه می پرسم : الان حالش چطوره ؟ مامانش می گفت دکتر گفته خیلی وقت بوده سرطان داشته ولی نفهمیدن ، برای همین شاید الان نشه کاری براش کرد ...شب اربعین بود ...همه جاعزاداری بود...به امام حسین (ع)توپیدم که چرا این بلا سرم اومد؟ مگه چه بدی بهش کرده بودم؟ - ازاون موقع خبری ازیکتا داری ؟ دیوانه وار سرش را تکان می دهد : نه ...می دونم نباید تنهاش بزارم ولی طاقت دیدنش روی تخت رو نداشتم، می ترسم فکرکنه ولش کردم.... نمی دانم چه بگویم؟ باید بگویم یکتا را تنها نگذارد یا بی خیال یک رابطه نادرست شود ؟ این وسط احساس یکتا له می شود ، حتی بیشتر از نیما ، این خیلی ظالمانه است ، از طرفی هم ادامه رابطه شان شاید خیلی درست نباشد.... نیما دوباره مستقیم به چشمانم نگاه می کند ، گرچه این بار چشمانش پرازخشم است : چرا خدا این کارو باهام کرد؟ منکه نماز می خوندم ، اهل کثافت کاری نبودم ...من خدارودوست داشتم....یکتا هم خدارودوست داشت...تیپمون اینجوریه ولی کافرنیستیم که ! اما انگار خدا فقط بعضیا رو دوست داره ، همونا که دائم میرن مسجد ومیان ، زیر چادر و ریششون هرغلطی بخوان میکنن ....اززندگی سیرشدم ،ازهمه چی ... ازخدا..ازدنیا...از بهشت...جهنم...همه چیمو ازم گرفت ...یکتا عشقمه ولی داره اب میشه! اگه ولم کرده بود اینطوری داغون نمیشدم ...فقط میخوام تو که بچه مسجدی هستی بری از خدابپرسی چرااینجوری لهم کرد ؟ هم من هم یکتارو... صدایش بالا وبالاتر می رود ، طوری که نزدیک است توجه ها را جلب کند ، بلدنیستم چجوری ارومش کنم ، دلجویانه می گویم : اروم باش نیما.... اروم باش فکرکنیم ببینیم چیکار میتونیم بکنیم .. ناگاه از کوره در می رود و باصدایی نسبتا بلند داد می غرد : چطور اروم باشم؟ زندگیم داره نابود میشه ...من بدون یکتا نمیتونم... هول برم می دارد ، دوسه نفر برمیگردند که نگاهمان کنند ، شانه های نیما را میگیرم : باشه! اروم ! مانده ام چه کنم که حامد مثل فرشته نجات سرم می رسد و ارام می پرسد : ببخشید آقا نیما چیزی شده ؟ نیما سرش رابالا می اورد و باچشمان خون گرفته حامد را نگاه می کند ، خشمی که در چشمانش نشسته ، بادیدن لبخند ونگاه مهربان حامد جای خود را به التماس و استمداد می دهد ........ نویسنده : خانم فاطمه شکیبا... ادامہ دارد...🕊️ ♥️@AhmadMashlab1995 |√←