شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
با چندتا از خانواده های سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم🏢 یه روز که حمید از منطقه اومد، به شوخی گفتم:
روز ســـوم عمليات بود. حاجی هم می ‌رفت خط و برمی ‌گشت.🚶🏻‍♂ آن روز ،‌ نمازظهر را به او اقتدا كرديم. سر نمازعصر ،‌ يک حاج آقای روحانی آمد . به اصرار حاج همت، نماز عصــر را ايشان خواند.😊 مسئله‌ ی دوم حاج آقا تمام نشده ،‌ حاج همت غـــش كرد و افتاد زمين.😨 ضعف كرده بود و نمی ‌توانست روی پــا بايستد.😔 سرم به دستش بود و مجبوری، گوشه‌ ی ســــنگر نشسته بود.😞 با دست ديگر بی سيم را گرفته بود و با بچـــه‌ ها صحبت مي‌كرد؛‌📞 خبر می گرفت و راهنـــمائی می ‌كرد... اين‌جا هم دست از کـــار برنداشت🙃♥️ ♥️🌸 🌼☘ ✅ @AhmadMashlab1995