شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دو روزی می‌شد که برای عید نوروز به سمنان آمده بود. در خانه مشغول مطالعه بود🛋 لحظاتی بعد دیدم که ع
📝 من نمی‌گویم سمندر باش یا پروانه باش چون به فکر سوختن افتاده‌ای، مردانه باش! 🔺دوستان زیادی داشتم که در طی این سال‌ها عاشقانه پر کشیدند و رفتند، شب‌ها، روزها، خوبی‌ها و خوشی‌ها و بدی‌ها و مرگ و زندگی را در کنار هم تجربه کردیم. 🔻این تعهدی شخصی و درونی است که نسبت به خودم و در قبال شهدا احساس می‌کنم. 🔺بسیاری از مصائبی که امروز تحمل می‌کنم به خاطر همین بچه‌هاست، بی‌خوابی، گرسنگی، سرما و گرما، بی‌احترامی و جسارت‌ها و هر چیزی که می‌خواهد باشد. 🔻من اطمینان دارم این مسیر، مسیری مقدس است، نباید حیف و پایمال شود، خون‌های بسیاری پای این نهال ریخته شده، نشود که به خاطر اشتباه و جاه‌طلبی برخی‌ها پایمال شود، به خاطر همین من حاضرم از همه‌چیزم برای این راه مایه بگذارم🌿 🔺 اگر خدا لیاقت شهادت را به من داد و من هم به جمع بچه‌ها پیوستم، می‌خواهم کسانی که بعد از من می‌آیند و مسئولیت قبول می‌کنند، وجدانی کار کنند و همیشه وجدان خودشان را قاضی قرار دهند🤲🏻 🥀✨ 🌼☘ ✅ @AhmadMashlab1995