#داستانک
◀️ مسیر روستا ▶️
🔻در یک روستا، تاجری مقدار زیادی محصول از کشاورزان خرید تا آنها را با ماشین به انبار منتقل کند.
🔹در راه از پسری روستایی پرسید: «تا جاده چقدر راه است؟»پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید هم بیشتر.»
🔸تاجر از این حرف مسخرهی پسر ناراحت شد و به او بد و بیراه گفت و با عصبانیت به سرعت حرکت کرد. پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگها گیر کرد و با یک تکان، همه محصولها به زمین ریخت و از بین رفت... تاجر ناراحت و اندوهگین شد از تباه شدن پول و محصولش.
▪️در همین هنگام، یاد حرف پسر روستایی افتاد و وقتی منظور او را فهمید حسابی شرمنده شد. افسوس که دیر شده بود.👌👌
🌱 به حرف و تجربهی دیگران عمل کنیم. شاید گاهی باید آرامتر قدم برداریم تا برسیم، گاهی نباید برویم و...
@AHMADMASHLAB1995