دریا_اوووم فکرکنم 5 سالم بود که همسایشون شدیم...وای الی اون موقع ها منو حسین خیلی با هم جور بودیم ....همه جا با هم می رفتیم و خب این باعث شده بود بردیا و سوگند حسابی به ما دوتا حسودی کنن!! شاید باورت نشه ولی ما 4تا از بچگی باهم بزرگ شدیم و از بچگی شوق نظامی بودن تو سرمون بود! الیوت_همتون تو یه خونه بزرگ شدین؟! اهی کشیدو گفت _ نه تو یه اپارتمان 5 طبقه ....ولی همیشه پیش هم بودیم! انقدری که ما4تا با هم بودیم با خواهر، برادرامون نبودیم... وقتی هم به سن نوجوونی رسیدیم مثل همون موقع ها بازم پیش هم می رفتیم اما کمتر! دیگه منو سوگند همیشه پیش هم بودیم بردیا و حسین هم با هم! الیوت لبخندی زد و گفت _تو که اینهمه دوستشون داری چرا اون رفتارو باهاشون کردی؟! دریا بحثو عوض کردو گفت _الیوت ماشالله خیلی خوب فارسی حرف میزنیا!! روز به روز داره فارسیت بهتر میشه!! الیوت نگاه شیطنت باری به دریا کردو گفت _ااره خیلی...بحثو عوض نکن چرا اون رفتارو باهاشون کردی!؟ سوگند اهی کشید و گفت _ نمی خواستم باهاشون اون رفتارو کنم ولی حقشون بود...مخصوصا بردیا! یعنی دلم میخواد گردنشو سفت بگیرم تا خفه شه! الیوت لبخند مرموزی زدو گفت _ ولی چشمات که اینو نمی گه! دریا اهی کشیدو گفت _ بیخیال بچه! ...راستی تو این یه ماه کجا بودی؟! الیوت_ پیش خاله پریچهر! دریا با شوق گفت _ شیراز بودی؟! حتما با پری کلی اتیش سوزوندی! راستی ضحی رو دیدی !! بچه ی جدیدشونو چی؟؟! راستی اسمشو چی گذاشتن؟؟! به خاله گفتی برات اش سبزی و اش کازرونی بپزه! الیوت دستشو روی دهنش گذاشتو گفت _وای دختر تو خوبه الان افسرده ایو اینهمه فک می زنی وای به حال وقتی که سالمی!! بیچاره بردیا! چی میکشه از دستت!! لبخندی روی لبم نشست که با جواب دریا هممون خندیدیم! دریا_ وای منو بیخیال...نمی دونی بردیا چه ادم خونسردیه! روزی که پرواز داشتیم انقد دست دست کرد تا از پرواز جا موندیم! ...جوابمو بده بحثو عوض نکن بینم!! الیوت لبخند شیرینی زدو گفت _ اگه بزاری دست توی چالت کنم جواب میدم! دریا_عه ! عه! بچه پرو!! از زن قانون باج میگیری!! الیوت خونسرد دست به سینه نشست و گفت _هرچی دوست داری اسمشو بزار! دریا چپ چپ نگاش کردو گفت _بیا یه کار کنیم... هنوز حرفش تموم نشده بود که انگشت اشاره ی الیوت توی چال گونه ی دریا فرو رفت! حرصی اسمشو صدا زد که الیوت گفت _لامصب چال نیست که چاهه! دریا با بهت گفت _ این حرفا رو کی یادت داده الی؟؟؟!! الیوت سینه سپر کردو گفت _ سروان بردیا ماهانی!! بچه پروو رو نگا!!!! دریا لبخندی روی لبش اومد که الیوت گفت _نیشتو ببند دختر جوون! پریا می گفت از وقتی من رفتم خونشون بردیا شاد و شنگول می زنه! می گفت بعد از مردن تو حسابی خشن و ساکت شده بوده... البته اینطور که من میدیدم مرگ جعلی تو روی خونوادت حسابی تاثیر گذاشته بود! دریا که اصلا حواسش به الیوت نبود گفت _اخی بمیرم! بیچاره بردیا چی کشیده!! لبخند عریضی روی لبم اومد که حسین زد پس کلمو گفت _نیشتو ببند زلیل شده!! قهقه زدم که سوگند میکرفون رو فعال کردو با صدای شیطنت امیزی گفت _ دریا خانوم!! عجب سوتی دادی!! خب دیگه! یالا با ما3 تا اشتی کن وگرنه میرم به همه میگم! دریا سرشو بالا کردو وقتی دوربینو دید متوجه خنگی خودش شدو محکم به پیشونیش زد دارد... @Alachiigh