حرصی گفتم _این عادتو ترک نکردی؟؟!! لبخندی روی لبش اومدو گفت _نتیجه بی محلی هاته!! حسین_ نگفتی دریا می بخشیمون؟! لبخند عریضی زدو گفت _اولا که من از اولش از دستتون دلچرکین نبودم...اون حرفا هم چون تحت فشار بودم زدم! مکثی کردو با اون لحن شیطنت امیزی که دلم واسش حسابی تنگ شده بود گفت دریا_ قربان لطف کن ایفونو بزن بیاین پایین! همگی خندیدیمو بعد از کسب اجازه از سرهنگ وارد سلول دریا شدیم و وقتی پرسید با اجازه صاحب خونه اومدیم یا نه حرف که سرهنگو بهش زدیم که می گفت "سروان فرهمند زندانی نیست که واسه دیدنش کسب اجازه کنین! فقط در حدی باشه که به کارتون لطمه نزنه و بقیه مشکوک نشن!!".......... * * دستم تو دستای بردیا بودو سفت دستامو گرفته بود انگار میخواستم فرار کنم و اون اینطوری جلومو گرفته بود! حسین با طعنه گفت _بردیا داداش اینجا سلوله دریا بخواد هم نمی تونه در بره! همه خندیدیم که بردیا گفت _نه داداش این من باب رفع دلتنگیه! تو که زنت نمرده و زنده بشه که بفهمی! حسین چشمکی به ما دوتا زد و گفت _صد در صد درک نمی کنم چون اگر زنم بمیره من تا چهلمش پارتی روزانه و شبانه میگیرم! منو بردیا خندیدم که سوگند حرصی مشتی به بازوی حسین زد که حسین الکی ناله کردو گفت _اخ...اخ...اخ...می بینین دست بزنم داره!!!!!!! خندیدمو گفتم _حالا هر کی ندونه من که خوب میدونم جونت واسه همین ابجی گل ما در می ره! ترکیه رو یادم نرفته هنوز! بردیا خندید و گفت _ وای سوگند یعنی سوژه خنده بود! منو حسین وقتی به کمک یاور فرار کردیم و اومدیم ترکیه و به دریا اینا ملحق شدیم این اقا یه کولی بازی دراورد که یه بار نزدیک بود لو بریم! سوگند مشکافانه نگاهمون کردو گفت _ چیکار کرد مگه؟! بردیا_ وقتی دید منو دریا با هم ماموریتو جلو میبریم رفت بالا منبر رو گفت مملکتی که پلیساش ماموریتاشونو زن و شوهری حل می کنن از پای بست ویرانست! خندیدمو گفتم _منم بهش گفتم اگه سوگند هم بود همین چرتو پرتا رو می گفتی اقا هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت نه خیر می رفتیم ترکیه گردی ! سوگند خندیدو گفت _ولی خدایی سرهنگ پایه ی شما دوتاست! جوری نقشه می کشه که شما دوتا باهم باشین!! منو حسینم در فراغ هم بسوزیم و بسازیم! بردیا اهی کشیدو گفت _ وقتی صدای لرزون دریا تو گوشام پیچید و بعدش صدای اون ارجمند عوضی خودمو هزار بار نفرین کردم که چرا حداقل خودم نرفتم سراغ لبتاب و گاوصندوق ! وقتی هم اون جنازه سوخته رو دیدم انگار تموم وجودمو اتیش زدن! باورتون نمیشه اما انگار منو اتیش زده بودن! همون روز کلی چرتو پرت بار سرهنگ کردم که چرا همیشه تو ماموریتای سخت باید دریا پیشقدم بشه که تهش این بشه! 👇👇👇