🌹کشتی گیرشهید ابراهیم هادی🌹
راوی:به بچههای گردان گفتم عراق دارد کار کانال کمیل را تمام میکند. اما با خودم گفتم: ابراهیم شرایط بدتر از این را سپری کرده اما وقتی یاد حرفاهایش افتادم دلم لرزید. نزدیک غروب،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند. پرسیدیم از کجا میآیید؟ گفتند: از بچههای گردان کمیل هستیم.ما این دو روز زیر جنازهها مخفی شده بودیم، اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.عجب آدمی بود! یک طرف آر. پی. جی میزد، یک طرف با تیربار شلیک میکرد. عجب قدرتی داشت. یکی از آنها ادامه داد: همه شهدا را انتهای کانال کنار هم چیده بود. آذوقه و آب رو تقسیم میکرد، به مجروحان رسیدگی میکرد. اصلا این پسرخستگی نداشت.گفتم: از کی دارید حرف میزنید مگر فرماندههتان شهید نشده بود؟ گفت:جوانی بود که نمیشناختمش. موهایش کوتاه بود،روز اول هم یه چفیه عربی دور گردنش بود.چه صدای قشنگی داشت. برای ما مداحی هم میکرد و روحیه میداد. داشت روح از بدنم خارج میشد. اینها مشخصات ابراهیم بود. بانگرانی گفتم: آقا ابرام رو میگی ؟ الان کجاست؟ گفت:آره انگار یکی دوتا از بچههای قدیمی آقا ابراهیم صداش میکردند.تا آخرین لحظه که عراق آتش میریخت زنده بود، به ما گفت: عراق نیروهایش را عقب برده است حتما میخواهد آتش سنگین بریزد، شما هم تا این اطراف خلوت است عقب بروید.
من دیدم که او را زدند. با همان انفجارهای اول افتاد روی زمین.
سرانجام از روز ۲۲ بهمن ۶۱ بعد از فرستادن بچهها به پشت خط، دیگر کسی او را ندید و گمنام باقی ماند.
⭐️شادی روحش صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh