آقای مهربون... میشه کربلامو بدی اینبارم؟! بخدا که دلتنگم🥺 به جان دردانه سه ساله، طاقتم طاق شده آقا...! فقط آغوش تو میتونه آرومم کنه.. دلم لک زده واسه شلوغی حرمت، سنگ های یخ ِ صحنت! حتی دلم برای اون آبخوری هایی که آبش اونقدر یخ بود که به قول خودمون مغزمون یخ میزد یه ذررره شده!🥲 دلم برای اون روزایی که روی سنگ های حرم با جوراب سُر میخوردم و تو عالم بچگی برات دست تکون میدادم تنگ شده... من حتی دل تنگ هل دادن های خانمای عراقی موقع زیارتم! اینبار بزار بیام.. قول میدم هیچی نگم! قول میدم مثل همیشه سرت غر نزنم! گلایه نکنم! از زمین و زمون شکایت نکنم! بشینم یه گوشه فقط نگاه کنم🥺... همین! فقط نگاه میکنم... 💔