پدرم و همسرم در دوران طلبگی یک ریال شهریه دریافت نکردند و همچنین زمانی هم که شهید قدوسی در دادستانی فعالیت داشتند راضی نشدند حقوقی دریافت کنند. تا شش ماه بعد از شهادت همسرم، با وجود داشتن پنج فرزند 18 تا 2 ساله هیچ حقوقی از دادستانی دریافت نکردم. شهید قدوسی سالانه سه مرتبه خمس پرداخت می‌کرد. همسرم در مدرسه حقانی و مکتب توحید فعالیت داشت. از آب و غذای آنجا استفاده نمی کرد. همسر شهید قدوسی می گوید :   در دورانی که همسرم در دادستانی فعالیت داشت، حقوقی دریافت نمی‌کرد. از سوی دیگر ما هیچ محافظ یا خدمه‌ای نداشتیم. بعضی روزها شهید قدوسی دیر به خانه می‌آمد و من تا بازگشت وی به خانه غذا نمی‌خوردم. صبح‌ها هم با وجود دو بچه کوچک نان تازه می‌خریدم تا با هم صبحانه بخوریم. با این وجود گاهی کنایه‌هایی می‌شنیدیم. روزی محمدحسن برای خرید خوار و بار به مغازه رفت. بازگشتش طولانی شد. وقتی به خانه آمد گفت خانمی در صف خطاب به منزل ما می‌گفت: «اینجا منزل دادستان کشور است. در تاریکی شب برایشان آذوقه می‌آورند. همسرش هم با ماشین دولتی رفت و آمد می‌کند.» یک آقا هم به او گفت: «من همسر آقای قدوسی را می‌شناسم. هر روز صبح با بچه برای خرید نان می‌رود و اینطوری که شما می‌گویید نیست.» محافظی هم نداشتیم. سه مرتبه در جوی خانه نارنجک انداختند که خوشبختانه عمل نکرد. یک روز محمدحسن از صبح تا شب پشت پنجره نشست تا ببیند که چه کسانی خانه را تحت نظر دارند. یک خانم و آقایی را شناسایی کرد که هر روز خانه ما را تحت نظر داشتند.