اللهم ارنی الطلعة الرشیده....
به خواب غفلت خویشم ز هم پاشیده سامانم
من بیچاره یک عمری اسیر این زمستانم
به سمت این و آن بردم نگاهم را ولی افسوس
تو را دیگر نمی بینم چه سنگین است تاوانم
خجالت می کشم آقا بگویم شیعه ات هستم
اگر اذن شما باشد بگویم از محبانم
برایم گریه ها کردی ولی من فکر خود بودم
پریشانم شدی العفو نفهمیدم پشیمانم
من آلوده را آخر چرا تحویل می گیری
چه دیدی از من آخر که خودم حتی نمی دانم
علی این روزها دیگر به خانه دیر می آید
ز تنهاییش می سوزم ز حیرانیش حیرانم
گمانم نیمه شب زهرا صدا کرده حیدر را
که ای یار غریب من حلالم کن نمیمانم
شاعر : سید پوریا هاشمی
(دعا بفرمایید)
https://eitaa.com/joinchat/1943797967C7cf4bb6c3d