💠 سال 88 ، در بهاری تابستانی ، طبق معمول از فیضیه خارج شدیم. مقصد ، « موسسه در راه حق » بود. استاد ، آنجا کرسی خارج فقه داشتند. این حقیر ، دوشادوش حضرت استاد ، می پرسیدم و درخت علم می تکاندم. در آن شلوغی خیابان ارم ، کودکی حیران می گریست؛ چنان که گمشدگان سرشک دارند. در آن گیر و دار بحث ـ که یادم نیست سخن از کجا می آمد و به کجا می رفت ـ ، استاد لحظه ای ایستادند. فرمودند : « شما بروید. من باید ببینم این کودک از چه نالان شده. بروید. می آیم. » عرض کردم : دوستان منتظرند. بنده پیگیر می شوم. رفتم . گریه اش از گمگشتگی نبود. از اصرار بود. برگشتم. نفس ، کمی سرعت گرفت و پا کمی شتاب. خودم را به سید رساندم. فرمودند : چه شد؟! گفتم : خواسته ای داشت ؛ اشک می ریخت ، تا توجهی جلب کند. فرمودند: خیالم آرام گرفت. تا اینجا سید محمد مهدی میر باقری ـ حفظه الله ـ تفاوتی با دیگران نداشت. ولی این سخنانش نمایش روح بلند و چشم بصیرش بود. فرمود : خدا رحمت کند شیخ علی را ـ مرحوم علی صفایی حائری ـ ! موعظه دائمش این بود که از آیات الهی اعراض نکنید! یتیم ، سائل ، مسکین و ... همه آیه اند. حتی پوست میوه ای که سر راهت ، از تو تقاضای یاری دارد؛ از تو می خواهد او را به یارانش در مزبله ملحق کنی ، اینها همه آیه اند. نباید کافرانه چشم بست و معرضانه گذر کرد! بعد فرمودند: غفلت از این چیزهای کوچک ، نتیجه اش دام های بزرگ است. ناگهان می بینی ملتی را می کشند و حلقومت در حسرت فریاد! آنکه از این کوچکها می گذرد ، بداند نزدیک است که بزرگتر از اینها را هم نبیند. ✅ @Aminikhaah