💠
#باورهای_یک_یاور
🔶جلسه هشتم
🔷بخش هفتم
🔶 در کربلا امام حسین علیه السلام چند نفری را داشت که مقامشان بالا بود. همه اصحاب امام حسین علیه السلام خواص بودند ، اما این چند نفر هرکدام نه یک امت بلکه صد امت بودند.
چه چیز باعث می شود انسان به این مقام برسد ؟ چه چیزی انسان را خاص می کند ؟ یقین ، یقین یعنی با همه وجود باور کرده است و پای اعتقادش می ایستد.
حضرت علی اکبر علیه السلام آن قدر یقین داشت که یک بار به امام حسین علیه السلام نکته ای را گفت ، مرحوم شیخ مفید رحمتالله علیه نقل می کند : کاروان امام حسین علیه السلام در مسیر کوفه نزدیک کوفه رسیدند امام حسین علیه السلام پشت اسب نشسته بودند و از شدت خستگی چشمانشان بسته شد و خوابشان برد ؛ هنگامی که از خواب بیدار شدند دو بار یا سه بار گفتند انا لله و انا الیه راجعون . حضرت علی اکبر علیه السلام که سوار بر اسب و نزدیک پدر بود گفتند : آقاجان چرا انا لله و انا الیه راجعون ؟ حضرت فرمودند : یک لحظه چشمم را خواب گرفت در خواب ملکی را دیدم که صدا میزد این کاروان همگی شهید میشوند. برای همین وقتی بیدار شدم انا لله و انا الیه راجعون گفتم. ادب و یقین حضرت علی اکبر علیه السلام آنقدر زیاد بود به پدر عرضه داشت : آقاجان! غم نبینم در چهره تان ، نبینم غصه دارید ؛ مگر ما بر حق نیستیم ؟
حضرت فرمودند : چرا عزیزم به خدا ما بر حق هستیم. علی اکبر فرمود : باباجان ما که بر حقیم چرا باید از مرگ بترسیم ؟؟
چقدر امام حسین ع خوشش آمد این معرفت را در علی اکبر دید. ابا عبدالله به علی اکبر جمله ای گفت که عمق علاقه یک پدر را به پسرش نشان می دهد. حضرت فرمودند خداوند به تو جزایی بدهد که هیچ بچه ای از پدرش نبرده است.
وقتی همه اصحاب شهید شدند نوبت به بنی هاشم رسید. اولین کسی که اباعبدالله به میدان فرستاد علی اکبر بود. انسان وقتی می خواهد به عزیزی هدیه ای تقدیم بکند بهترین چیزی که دارد را تقدیم میکند. حضرت اباعبدالله هم بهترین چیزی که داشت را در راه خدا اول از همه در سبد اخلاص گذاشت. هنگامی که حضرت اباعبدالله حضرت علی اکبر را روانه میدان میکرد دست به محاسن خود کشید و به آسمان نگاه کرد و صدا زد خدایا! تو شاهدی در کاروان من هیچ کسی به شباهت این بچه به پیغمبر نیست. خلق و خلق و منطقش شبیه پیغمبر است. او را اول از همه تقدیم میکنم.
🔔
@Aminikhaah_Media