💠
#باورهای_یک_یاور
🔷 جلسه نهم
🔶 بخش چهارم
📌 امام باقر ع فرمود مردم کوفه اگر سکوت نمی کردند در مقابل بنی امیه، چه کسی می توانست ما را بکشد؟! حضرت فرمودند آنهایی که سوزن اینها را نخ می کنند جهنمی هستند!
هم حسین را دوست دارد هم دشمن حسین را!
این دودلی ها باعث ایجاد محبت نسبت به دشمنان اهل بیت و به دنبال آن تردید می شود.
به او میگویند این حق اهل بیت را خورده ، دشمن اهل بیت است، با او بجنگ! ... اما نمی تواند بایستد..
معما چو حل گشت آسان شود... وقتی به کربلا نگاه می کنی میگویی چقدر آدمهای نادانی بودند که رفتند سمت یزید..
اصل تردید ها نسبت به دو چیز است، آدم ها دو تردید جدی پیدا می کنند :
1. قیامت ...
امیر المومنین می فرماید هیچ امر یقینی را در عالم ندیدم که اینقدر مردم در عمل با آن مثل یک امر مشکوک بر خورد کنند، آن چیست؟ "مرگ"
آخرت را قبول دارد ولی برایش کاری نمی کند !
خدا رحمت کند ایت الله سید جواد حیدری یزدی را که از بزرگان یزد بود ؛ ایشان ربط خاصی با امام زمان عج داشتند..
وقتی منبر می رفتند مردم برای بدرقه صف می کشیدند. بالای منبر می فرمود:
ای مردم! این دکمه ای که صبح با دست خودتان بسته ای معلوم نیست شب خودتان باز کنید. یک وقت دیدید پیراهنتان را در غسالخانه قیچی کردند..
اگر اینها را باورکنیم، دشمن اهل بیت را رها می کنیم و سفت می چسبیم به اهل بیت..
قبل از عاشورا امام حسین ع در کربلا به دو نفر یک عبارت مشترک فرمودند:
فرمودند تو خیلی در این دنیا نخواهی ماند.. یکی عمر سعد و دیگری حر بن یزید ریاحی.
حر وقتی راه را بر امام حسین ع بست حضرت فرمودند مادرت به عزایت بنشیند!
حر گفت به من گفتند که شما را رها نکنم تا کَت بسته تحویلتان بدهم!
حضرت فرمودند تو عمرت آنقدر نیست که من را تحویل کسی بدهی. یعنی چه؟ یعنی اجلت را نوشته اند آقای حر! روز عاشورا می میری.. یا این طرف یا آن طرف.. خودت انتخاب کن..
و او همین را باور کرد.
این بدبختی نیست آدم به خاطر مال دنیا امام حسین را رها کند برود پای رکاب یزید ؟! من که قرار است بمیرم. مگر اجل تغییر میکند؟ در سپاه یزید 20 سال دیگر عمر میکردی؟ فقط در سپاه امام حسین باید بمیری؟! اینجوری عمر انسان کم می شود؟!
امیر المومنین در نهج البلاغه می فرماید:
ای مردم! امر به معروف و نهی از منکر ، عمر انسان را کم نمی کند. نترسید بگویید من را می کشند.
إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْق ؛ نهج البلاغه ، خطبه
156
اتفاقا یک حرفهایی باید بزنید ، نمی زنید، معصیت می کنید، عمرتان کم می شود. ما یک حرفی را نمی زنیم که نکشندمان اما برعکس عمرمان کم می شود!
باور کنیم بالاخره روزی باید برویم. یا این طرفی یا آن طرفی.
چرا من با امام حسین نباشم؟ همین جمله را حضرت به عمر سعد هم فرمودند. گفت من نمی توانم. فرمودند چرا؟ گفت به من پیشنهاد ملک ری داده اند. حضرت فرمودند من در مدینه باغ داشتم باغهای مدینه ام را به تو تحویل می دهم. گفت نه! به من گفته اند از کربلا دست خالی برگردی خانه ات را روی سرت خراب می کنیم. حضرت فرمودند در کوفه به تو خانه می دهم. گفت: نه! من را می کشند. حضرت فرمودند تو اگر من را بکشی از گندم ری هم نخواهی خورد. عمرت کفاف نمی دهد بخواهی از گندم ری بخوری. به تو گندم نخواهد رسید. گفت به جایش جو می خورم!
یک حرف به دو نفر زد امام حسین ع. فرق این دو چیست؟
به جفتشان میگوید عمرت کم است. یکی باور می کند. یکی تردید دارد.
حالا می رویم جو می خوریم !حالا می رویم یک کاری می کنیم !
جلوی چشم عمر سعد ، مختار اول سر پسر عمر سعد را جدا کرد انداخت در بغلش. این در ازای علی اکبر امام حسین که سر بریدید . سر خودش را هم جدا کرد. سرش را گذاشتند دروازه شهر. مردم امدند دمپایی پرت کردند به صورت عمر سعد! هیچی هم گیرش نیامد از دنیا غیر از لعن و فحش و نفرین..!
🔔
@Aminikhaah_Media